متن دست هایت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دست هایت
دستهایت
پناه همیشگی روح نا آرام منند
اندیشه های تو از دور
اندیشه های نابالغ مرا
هدایتگرند
و روشنایی سخن هایت
از تاریکی حرفهای من
می کاهد
از دورترین مسافت ها
به تو می اندیشم
دوستت دارم و خواهم داشت
همیشگی ترین پناه و تکیه گاه من!...
گاهی دست هایم
می کوشند
در جیب های شلوارم
دستی پیدا کنند
که تصادفاً راه گم کرده است
طفلکی ها حق دارند
پس از سالها کار و تلاش
از عصاگری، برای چانه ی یک شاعر گرفته
تا شغلِ شریفِ اشک پاک کُنی
دستی پیدا کنند
آس نشان
دستی که کامل...
همین که دوستت دارم، بسیار خوشبختم.
آخرین قرارمان به وقت بی قراری،
سرت را روی شانه ام گذاشته بودی و موهایت از اشک خیس بود.
دست هایت را ستایش می کنم که مهر لبانم برای طاعت تو است.
《 من شهد لبانت را با خود تا هر دو جهان به...
دست هایت مهربان تر از چیزی هستند که فکرش را کنی،
دستانت خیلی به من می چسبد!
در آن ها غرق می شوم به آن ها پناه می آورم؛
دستانت گرمای وجود مرا شعله ور تر می کنند،
معشوقم به دستانت ببال!
《 اگر روزی از روزها آن ها را...
دست هایت؛ بویِ باران می دهند
چَشم هایت؛ هر گُلِ پژمرده را جان می دهند
باغچه؛ عطرآگین تَر شُد از وقتی که تُو؛
گُل کاشتی! ✍شیمارحمانی
پدرم،
دست هایت حرف ندارند!
-- گرفتن دارند.
رها فلاحی
در میان دست هایت عشق پیدا می شود
زیر باران نگاهت نسترن وا می شود
با عبور واژه ها از گوشه ی لب های تو
مهربانی های قلبت خوب معنا می شود…
دست من به بودنت نمی رسد
و هر شب این خیال توست
که مرا دلگرم می کند
ای کاش یک شب
دست هایت برای من بود
تا آتش عشق را
در حریم آغوش تو
احساس می کردم
مجید رفیع زاد
بوسه ات رنگ لبم را پرتقالی می کند
بوسه هایت عشق را از عشق خالی می کند
دست هایت را به چشم خیس و نمناکم نزن
نور دارد، برق دارد، اتصالی می کند
ارس آرامی
بگذار،
تا دست هایت همیشه سبز باشد برای بهار
همیشه لانه باشد برای پرنده ها
و همیشه سایه بان باشد برای خورشید
و گاهی چتر باشد برای باران،
بگذار تا دست هایت به بالاترین حس گل ها جواب دهند
بگذار تا دست هایت برای ترانه ها شعر بسرایند
و شبنم...
چشمانت آکسار
لبانت والیوم
دست هایت مورفین
قدم هایت دیازپام
یکهو بیا و کار را تمام کن...
ای
رفتنت
سیانور
بوی گندم می دهد
--شانه هایت!
سبب ساز تمام بی خوابی هایم،
خشکسالی دست هایت
از نان انداخت مرا...
نشستن در کنارت زیر باران تر شدن دارد
چقدر این عشق در ما وسعت باور شدن دارد
غزل از چشم هایت ناگهان سرچشمه می گیرد
ولی در دست هایت حس و حالِ سر شدن دارد
به حدی دلبری را خوب می دانی که حتا گل
به زیر کفش هایت حسرت...