رنگ چشمت خبر از دل دارد حقا دلبری چون توندیدم ب جهانم عسلی ناب معبودم آویخت درآن شیرین تر از عشق است ندیدم ب جهانم
در کافه سفارش من هیچ است تا وقتی ناب ترین ،باب ترین قهوه دنیا دارم
کافری بودم ولی چشمان تو قبله نما با تماشایت مسلمانی شدم ای بی وفا
سعدیا حال و هوایت ب کنار عاشقی حال بدی بود نمیدانستم او،ک بسیار،درد ازلی بود نمیدانستم اخرش این همه لعنت ک شناساندی اش عاشقی درد بدی بود نمیدانستم