دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
ز بیم سینه خراشیدن از وفور غم استکه گفتهاند بگیری به جمعه ها ناخن...
.از فروردینِ سالِ نودو هفت تا دو روزِ دیگه، میشه ۵۹۳ روز که شدیم رفیقگفتم تا دو روزِ دیگه چون...سالروزِ تولدته.تبریک به خدا برایِ چنین ساخته ایو تبریک به تو برایِ بوجود اومدنتراستی وقتی شمع هارو فوت میکنی، میشه آرزویِ منم بگی؟سلامتیت، موفقیتت وخوشبختیتتولدت مبارک رفیق...
به دلبرِ دیوانه بگویید بیاید، دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید....دلم سخت درگیرته...عشقِ طُ فقط عشق نبود، عشقِ طُ قوت، امنیت، دلگرمی و مکانی امن برایِ دوست داشتنِ خودم و رشد کردنم بود، عشقِ طُ خاصهدیوونه یِ من، واسه عشقِ زیبایی که بهم دادی ممنونم، واسه همه یِ لحظههایِ خوبِ با طُ بودن و اون حسهایِ قشنگی که بهم دادی....نمیدونم مقصر من بودم یا طُ ولی اینو بدون که با رفتنت هزار تا سئوالِ بی جواب تو ذهنِ من انداختیರ_ರمیخواستم کنا...
محبوبماگر صدا رنگ داشتبی گمان صدایِ تو رنگین کمان بودحیف است هوایِ پاییز هدر شودبیا دستهایت را به من بدهتا با هم در امتدادِ پاییزرویِ زرد و نارنجیِ برگ ها قدم بزنیم و همه یِ شهر را مبتلا کنیم به عشقزحمتِ بارانش با خداآمدنش با توعاشقی و شعر و غزلَش با من!تولدت مبارکمون باشه حضرتِ یار...
تویی که در کنارش مینشینی و با چند آیه محرمش میشویاما من... منی که عمریست در عشق و حسرتش بسر میبرمهنوز به او ... نامحرمم......
پیری وجوانی پی هم چون شب وروزندماشب شدو روز آمدو بیدارنگشتیم...
ما را غم خزان و نشاط بهار نیستآسوده همچو خار به صحرا نشسته ایم...
از سر نمیرویچگونه از دل برانمت سلطان دل شدی ومن دوست دارمت...
ما از همان اولاشتباه کردیمتو من راجایِ اویِ رفته ات گذاشته بودیو من، تو راآنگونه که نبودی فرض کردم......
بعضیا نمیتونن بگن دوست دارماما بجای اون میگن :مواظب خودت باش سرما نخوریهر موقع رسیدی خبرم کندیر نخوابی ، خسته میشیاینا خیلی دلشون دریاست......
رفته بودم کلی راه دنبال یه سرپناه تو اومدی و شدی برای من تکیه گاهپرت و هواییت شدم اونی که خواستی شدمعاشقتم زندگی دادی کسی که باس بدی .......
عاقبت یک روز یک نفر می آید و تمام آن هایی که رفته اند را از یاد می برد...
هوا هوای جداییهوای تنهاییست ......
من همانیام که هزار بار هم اگر زمین بخورد ، دستان کسی را برای بلند شدن نمیگیرد ، دست به زانوی خودش میگیرد و بلند میشود. من همانیام که برای اشک ریختن ، دیوار را به شانه آدمها ترجیح میدهد ، همانکه خودش ، خودش را آرام میکند و خودش تکیه گاه و دلگرمیِ خودش میشود. همانی که عادت کرده قوی باشد ، حتی وقتی تمام پیکرش از ضربههای مسیرهای سخت ، زخمیست ، همانیکه میخندد ، حتی وقتی دلیلی برای خندیدن نیست ،حتی وقتی حنجرهاش از بغضهای پنهانی ، درد میکند ...م...
به او که نیستبرسانید دلم تنگ است......
...من به آنچه که به تو قول داده بودم وفادار بوده و خواهم بود، درست است که بی وفایی کردی و مرا ترک نمودیولی من همیشه امیدوار و بر عهد خود پایبند می مانم .من امید دارم که،بالاخره روزی خورشید بر سرزمین قلب سرد من خواهد تابید و آنرا گرم و روشن خواهد کردو من روزی لبخند واقعی خواهم زد برای همیشه...
به خاطر از دست دادن،چه چیز هایی از دست داده ایم .........
قلبی شکسته دارد میانِ قفسهی سینهام جان میدهد .. شکستنِ دل آدم را پیر میکند ..کهولتِ سن بهانه است برای سفید شدنِ مو .. برای چروک شدنِ پوست پیر شدن یک شبه رخ میدهد .....
پاییز جان؛ مهرت که به ما نرسیدآبانت هم به غم گذشت دوست داریآذَرت راچگونه ببارم ...؟!...
یا چشم بپوش از من و از خویش برانمیا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم...
چه کسی میگوید:که گرانی شده است!دوره ی ارزانیست!دل ربودن ارزان!دل شکستن ارزان!دوستی ارزان است!دشمنی ها ارزان!چه شرافت ارزان!تن عریان ارزان!آبرو قیمت یک تکه نان...ودروغ ازهمه چیز ارزانتر....قیمت عشق چقدر کم شده است!کمترازآب روان!وچه تخفیف بزرگی خوردهقیمت هر انسان......
دلبریحتا در بهشت زهرا.وقتی در جامهی سیاهتبا چشمان غمزدهمُردهای را مشایعت میکنی،تمام آمپلیفایرها لال میشوندو من از یاد میبرمجنازههای ترمهپوشی راکه با صفی از لباسهای سیاهِ بدرقهگراز کنارم میگذرند.بر سنگِ هر گوری قدم میگذاری،می دانم آن مُردهبه بهشت میرود.میدانم قاریانِ کور حتادر پشتِ عینکهای سیاهشاناز زیبایی تو باخبرندو کودکان گلفروش- بیخیال شکمهای گرسنهی خود-آرزو دارند تمام گلهای سرخشا...
گاهی زندگی کردن بیشتر از خودکشی کردندل و جرات می خواهد.......
واسه اونی که دوستش داری وقت بذار..نذار به نبودنت عادت کنهنذار روز ها و ساعت هایِ زیادی رو بدونِ شنیدنِ صدات سَر کنه...امروز نمیفهمی امایه روز میرسه که دلت هوایِ بودنشُ میکنه و دیگه جایی واسه بودنت تو لحظه هاش نیستدیگه دلش برایِ حضورت پر نمیکشهدیگه یاد میگیره چطور از دور دوستت داشته باشهحقیقتش بود و نبودت واسش فرقی نداره دیگهواسه اونی که دوستش داری وقت بذارهر چقدر هم که بقیه باشن، هرقدر سرش گرم باشه و دورش شلوغ، باز ته دلش همیشه ...
شعری را اگر فهمیدیبدان که بسیار غمگینیو با شعری اگر زیستیبر تو بشارت بادکه روزی در تنهایی خواهی مُرد......
پایان زیبای فصلی دیگر از زندگی امید به ارامش ، امید به روشنائی دلهای تاریک ، امید به صلح ، امید به شادمانی ، امید به صداقت راستین ، امید به انسان دوستی...
اون درخت سربلند پرغرورکه سرش داره به خورشید میرسه منم، منم!اون درخت تن سپرده به تبرکه واسه پرنده ها دلواپسه منم، منم!......
برای پاییز امسال رنگی نمانده......
خط قرمز داشته باشهم برای خودتهم بقیهنه رد شونه اجازه بده رد بشن.....
نباشی هیچ کس نیست،تو عشق شدی و همه چیز تمام شد...آمدی در اوجِ نیازمندی بی نیاز شدم.تولدت مبارک دوست داشتنی ترین پنهانیِ من...
دست تو با گورکن انگار در یک کاسه بودنامهی مرگ مرا با خنده امضا میکنی......
یلدای امسالاولین یلدای با هم بودنمونهبابت یلدایی که قراره برام بیاریداز تو و خانواده ی عزیزت ممنونم...
آسمان خورشید را میان بازوان خودش گرفتهتوهم بیابغلم کن و با بوسه ای صبحم را بخیر کن..️️️️...
یکی از لذتها اینه خواب کسی رو ببینی که بهت شب بخیر میگه️️️...
---------------------------دل را،نگاهِ گرمِ تودیوانه میکند...! ️️️...
از روزی که نامت ملکه ذهنم شداحساس میکنم جمجمه ام باشکوه ترین امپراطوری دنیاست...️️️...
Youre the person who that I want to die for her :) تو همونی هستی ک میخوام واسش بمیرم :)️️️...
ببین تو از حسادتِ دخترونه هیچی نمیدونی!حسادتی که یه تنه اش به تنِ دیوونگی خورده!تو فک میکنی من فقط به دخترایی که باهاشون حرف میزنی حسودیم میشه؟!آره عزیزم، اونها هم هستن ولی فقط که اونا نیستن!مثلا خودکاری که الان دستته! خب طبیعیه حسادتم!درواقع درستش اینه که الان دستایِ من تو دستت باشه، نه که خودکارِ میونِ انگشتات!یا حتی اون بالشتی که شب ها سرت رو روش میزاری، خب آخه لمسِ موهایِ مشکیِ تو و عطرِ تو _ازفاصله ای همینقدر کم_ مگه کم چیزیه؟؟...
عشق جانمتو تمنای من ویار من وجان منیتولدت مبارک آذر ماهی قشنگم...
چقدر حال این روزهایم ابریست... !از آن ابری هایی که نه می بارد و نه آفتابی میشود...!...
چه کرده ایکه از پشتِ فرسنگها و سالها فاصلهبی آنکه ببینمتبی آنکه لمست کنمبی آنکه هرگز بوسیده باشمتاز آنِ تو شدم......
صبحها چشم به اخبار حوادث دارمتا ببینم که رسیده خبرِ چند نفر؟!...
به تو گفته بودم حواست به تنهایی ام باشد...گفته بودم من آدم توضیح دادن و توضیح خواستن نیستم...گفته بودم اهل پاورقی نیستم...گفته بودم اگر روزی برای اینکه به دیدنم بیایی این پا و آن پا کردی از راهِ نیامده برگرد...گفته بودم حالا که چشمان راز آلودت برملا شدند حالا که بی گدار به آب زدی مراقب باش بی هوا دستم را رها نکنی که در طوفان نبودن ات غرق شوم......
عصر دیروز از کنارت رد شدماما نشناختمتگفتم کهفراموشت کرده ام ..!...
تو نیمه ی دیگر من نیستیتمام منی...
شبیه مرد عاشق پیشه ای بودمکه از شهرش به دنبال طبابت رفت اما،شهریار آمد......
به جرات می گویمدیگر کسی مثل تو را نمیخواهم...کسی که عاشقم کندوقت بگذارم پایشبی هوا تنهایم بگذاردو دست آخر از روی قصد جانم را بگیردتکرار نشو لطفا!یک آدم دو بار نمی میرد...
شاهی که بر رعیت خود می کند ستممستی بُود که می کند از ران خود کباب....
در من هزاران من است که لحظه لحظه قیام می کنند برای ستایش تو.....
روز و شب منتظری هفته به آخر برسد !پس چه دردیست که هر جمعه دلت می گیرد ؟...