سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
از خطِ قرمز روی پیشانیتا آرزوی کنجِ انباریما بغضِ مادرزادِ هم بودیمدر بندِ پوتین های اجباری آرمان پرناک...
ولی قطعاً تنها کسی که تو عالم عصبانیتم واسش می میرم تویی. قطعاً تنها کسی که توی همه ی بی حوصلگیام وقتی حتی حوصله ی خودمم ندارم، منتظر پیامشم تویی. قطعاً تنها کسی که وقتی از همه دور شدم و می خوام تنها باشمم هنوز نیاز دارم کنارش باشم تویی. قطعاً تنها کسی که هرچقدرم سرم شلوغ باشه همه چیو فراموش می کنم و کل تایممو اختصاص می دم بهش تویی. قطعاً تنها کسی که تو اوج ناراحتیا می تونه با یه ویس آرومم کنه تویی. قطعاً تنها کسی که فکر بهش شده راه فرار من تویی...
هر کسی تو زندگیش خط قرمزهایی داره، بنابر این اگه ما دوسش داریم باید به این خط قرمزها احترام بذاریم.همونطوری که خودمون هم دوست نداریم کسی از خط قرمزها و حریمهایی که ما تعریف کردیم عبور کنه....
خط قرمزخطی بکش از من تو هم دور و برت را خالی بکن از خاطره ام هر طرفت راحالا که شکسته غم تو بال و پرم رامن دوست ندارم که بگیرم خبرت رابگذار به فکر تو و پرواز نباشمتا از سر خود کم بکنم درد سرت راوقتش شده تا دل بکنم از تو و این شهرخط میکشم از دورها دور و برت رادیگر دل برگشتنِ پیش تو ندارمسنگ دلی با خود ببر آن دل سنگت رااین طوق جفا تا به ابد گردن تو ستمحکم بکن این بار تو بار سفرت راهرچند که تا شهر تو هم فاصله ا...
برای دوست داشتن ات خط قرمز گذاشته اند من کوررنگی دارم و تو رادر آغوش می کشم دیگران می توانند آنرا خطای دید حساب کنند یعقوب سهوزاده-زلال...
خط قرمز داشته باشهم برای خودت، هم برای بقیهنه رد شو، نه اجازه بده رد بشن...
هر زمانی نقل های سنتی آذربایجان رو می دیدم لبخند تلخی؛ ولی طولانی روی لبم جا خوش می کرد.یه روز که به خونه ی خاله ام رفتیم، بازمنقل دیدمبازم یادش افتادمبازم روحم مثل پروانه ای پر گرفت که به سمتش برهو دست آخر اون لبخند کذایی دوباره اومد رو لبم ..هر دفعه می دید هیچی نمی گفت..هیچ سوالی نمی کرد...حداقل بپرسه " دیوونه ای؟!..آخه نقلم لبخند زدن داره؟"ایندفعه بازم سکوت کرد.وقتی مهمونی تموم شد؛ اومدیم توی ماشین دستی با کلافکی ...
خط قرمز داشته باش؛هم برای خودت، هم بقیه...نه رد شو،نه اجازه بده رد بشن......
خط قرمز داشته باشهم برای خودتهم بقیهنه رد شونه اجازه بده رد بشن.....