مرا باور نشد هرگز بلا از...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

مرا باور نشد هرگز ،بلا از چشم مرغوبش
بلا آسان نمود اما ،لهیب از خاطر کویش
بگفتم مرحمت فرما و دندان گیر لب مارا
بگفتا یار دندان گیر، اگر بودی سرو و جانش
شبان وروزان ابری، چنین غافل شدم شادی
دلی را بست زنجیر وخودش او داد نخجیرش
حریفم در نبرد تن نیامد باز رو در رو
چوگفتم گفت گرفتاری، گرفتم گفت گفتارش
زد و رفت و بلا بخشید، کشید و کشت و دل بخشید
ولی دیگر نشد حاصل به کِشته دیده پیدایش
همی دلبر که دل را برد به داغش حکم رودان است
ندارم پور میدانم ولی پورم‌ به یک شیرش
چو پویا صد هزارش هست ،هنوز در انتظارش روی
ولی روی و ریا دارد که میبندند همی پایش

پویا شارقی بروجنی
ZibaMatn.IR
شازده کوچولو
ارسال شده توسط
ارسال متن