100 متن کوتاه سعدی ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن سعدی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
کردم از عقل سوالی،
که مگر ایمان چیست؟
عقل بر گوش دلم گفت؛
که ایمان ادب است،
آدمیزاد اگر بی ادب است،آدم نیست،
فرق ما بین بنی آدم و حیوان،
ادب است...!
لینک متن
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
لینک متن
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
لینک متن
صورت کس خوب نیست پیش تصاویر او..
لینک متن
گر بیایی دهمت جان ور نیایی کشدم غم
من که بایست بمیرم چه بیایی چه نیایی
لینک متن
تو درخت خوب منظر ، همه میوهای ولیکن
چه کنم به دست کوته که نمیرسد به سیبت
لینک متن
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
لینک متن
تیغ بران گر به دستت، داد چرخ روزگار
هر چه می خواهی ببر،اما مبر نان کسی
لینک متن
گویند که هرچیز به هنگام بود خوش
ای عشق، چه چیزی که خوشی در همه هنگام
لینک متن
حد اعلای ادب را من رعایت کرده ام
تا نشستی در دلم از خویشتن برخاستم
لینک متن
تو از فَرق تا قدم جانی ...
لینک متن
گویند به دوری بکن از یار صبوری
در مِهر تفاوت نکند بُعدِ مسافت.
لینک متن
که گرچه رنج به جان می رسد امید دواست
لینک متن
دَمی با دوست در خلوت ،
بِه از صد سال در عشرت !
لینک متن
جان در قدمش کنم که آرامِ دل است...
لینک متن
به روز ِ معرکه ایمِن مشو ز خصم ِ ضعیف
که مغز ِ شیر برآرد چو دل ز جان برداشت
لینک متن
خفتگان را خبر از
محنت بیداران نیست
تا غمت پیش نیاید
غم مردم نخوری ...
لینک متن
شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفان
تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت...
لینک متن
ویرانه دل ماست
که با هر نگه ساده دوست
صد بار بنا گشت و
دگر بار فرو ریخت
لینک متن
پیری وجوانی پی هم چون شب وروزند
ماشب شدو روز آمدو بیدارنگشتیم
لینک متن
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید!
لینک متن
لعل است یا لبانت؟ قند است یا دهانت؟
تا در برت نگیرم، نیکم یقین نباشد
لینک متن
من آزادی نمیخواهم ،که با یوسف به زندانم
لینک متن
بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در
الا شهید عشق به تیر از کمان دوست
لینک متن
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
لینک متن
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
لینک متن
تا مگر یک نفسم
بوی تو آرد دم صبح
لینک متن
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
لینک متن
هر کس، به تعلقی گرفتار ....
لینک متن
گر تو شیرینِ زمانی !
نظری نیز بہ من کن کہ بہ دیوانگی از
عشق تو ...
فرهادِ زمانم !
لینک متن
مجال خواب نمی باشدم
ز دست خیال
لینک متن
گل نسبتى ندارد با روى دلفریبت
تو در میان گلها چون گل میانِ خاری
لینک متن
هشیار کسی باید
کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم
با عقل نیامیزد...
لینک متن
ذوقی چنان ندارد
بی دوست زندگانی...
لینک متن
گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست
همچنانش در میان جان شیرین منزل است
لینک متن
آن شب که تو در کنار مایی روزست
و آن روز که با تو می رود نوروزست
دی رفت و به انتظار فردا منشین
دریاب که حاصل حیات امروزست
لینک متن
بوی بهشت می گذرد یا نسیم دوست
لینک متن
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن فرصت شمار امروز را
لینک متن
مگر
نسیم سحر
بوی یار من دارد
که راحت دل امیدوار من دارد
نشانِ راه سلامت
زِ من مپرس که عشق
زمام خاطر بیاختیار من دارد!
لینک متن
هر روز به شیوهای و لطفی دگری
چندانکه نگه میکنمت،
خوبتری
گفتم که به قاضی بَرَمَت،
تا دل خویش،
بستانم و ترسم،
دل قاضی ببری
لینک متن
ما سپر انداخته ایم گر تو کمان میکشی
لینک متن
مرا به هیچ بدادی ومن هنوز بر آنم
که از وجود تو
به عالمی نفروشم
لینک متن
عشق ،
داغی ست
که تا مرگ نیاید
نرود ...
لینک متن
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
لینک متن
چنان مشتاقم
ای دلبر
به دیدارت که از دوری
برآید از دلم آهی
بسوزد
هفت دریا را ...
لینک متن
به چه کار آیدت ز گل طبقی
I
از گلستان من ببر ورقی
لینک متن
تا گل روی تو دیدم، همه گلها خارند
تا تو را یار گرفتم، همه خلق، اغیارند
لینک متن
جهان ای برادر نماند به کس
دل اندر جهانآفرین بند و بس
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت
که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
لینک متن
ما را که تو منظوری
خاطر نرود جایی
لینک متن
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
لینک متن
از گل و ماه و پری در چشم من زیباتری
لینک متن
زِِ همه دست کشیدم که تو باشی همه ام
لینک متن
تا عهد تو در بستم، عهد همه بشکستم
لینک متن
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
لینک متن
درد دل با سنگدل گفتن چه سود!؟
لینک متن
فرق است میان آن که یارش در بر تا ان که دو چشم انتظارش بر در
لینک متن
سیر نمیشود نظر بس که لطیف منظری
لینک متن
گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم
ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم
لینک متن
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
لینک متن
لقمان را گفتند حکمت از که آموختی؟
گفت از نابینایان که تا جای نبینند پای ننهند.
سعدی
لینک متن
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده یوسف ندریده
لینک متن
تو را که درد نباشد زِ درد ما چه تفاوت
تو حال تشنه ندانی که بر کناره جویی
لینک متن
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب
عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست
لینک متن
دیده را فایده آن است که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینایی را
لینک متن
دنیا خوش است، مال عزیزست و تن شریف
لیکن رفیق، بر همه چیزی مقدم است ...
لینک متن
هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم
لینک متن
روز وصال دوستان دل نرود به بوستان
یا به گلی نگه کند یا به جمال نرگسی
لینک متن
نظر به روی تو هر بامداد نوروزی ست
شب فراق تو هر شب که هست یلدایی ست
لینک متن
من در میان جوع و دلم جای دیگریست...
لینک متن
مدارا می کنم با درد چون درمان نمی یابم
لینک متن
خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید:
آمدی؟ وه که چه مشتاق و پریشان بودم..!
لینک متن
کهن شود همه کس را به روزگار ارادت
مگر مرا که همان عشقِ اول است و زیادت
لینک متن
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
لینک متن
گویند: مگو سٖعدی! چندین سخن از عشقش
می گویم و بعد از من گویند به دوران ها !!!
لینک متن
گر گوهری بِه از جانْ ممکن بُوَد ، تو آنی...️
لینک متن
بازآ
که نیمه جانی بهر نثار دارم...
لینک متن
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
لینک متن
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ی ما را ....
لینک متن
گر چه در خیلِ تو بسیار، بِه از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
لینک متن
به نقد اندر بهشت است
آن که یاری مهربان دارد
️️️
لینک متن
دشنام همی دهی به سعدی؟!
من با دو لب تو کار دارم
لینک متن
کَس نگذشت از دلم تا تو به خاطر منی .!
لینک متن
آن نیستی که رفتی،آنی که در ضمیری!...
لینک متن
جان به جانان همچنان مستعجل ست..
لینک متن
تا وجودم هست خواهم کند نقشت درضمیر ...
لینک متن
در موسم زمستان سعدی دو چیز خواهد
یک آفتاب رویی یک رو به آفتابی
لینک متن
آزاد بنده ای که بود در رکاب تو
خرم ولایتی که تو آنجا سفر کنی
لینک متن
ای دوست روزهای تنعم به روزه باش
باشد که درفتد شبِ قدر، وصالِ دوست
لینک متن
ما به خلوت
با تو ای آرام جان
آسوده ایم ...
لینک متن
هوشم نماند با کس اندیشه ام تویی بس..
لینک متن
فراغت از تو میسر نمی شود ما را...
لینک متن
در چشمِ منی و غایب از چشم...
لینک متن
وگر به بردن دل آمدی، بیا ای دوست
لینک متن
یا رَب از هرچه خطارفتْ هزار استغفار....
لینک متن
قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی
لینک متن
چه کرده ام که به هجرانِ تو سزاوارم ؟
لینک متن
.
هم چنان بر سر آنم
که وفادار تو باشم
لینک متن
چون تو حاضر می شوی ،
من غایب از خود می شوم 🍃
ارسال شده توسط Leyla_Todeli (◕‿◕)♡
لینک متن
دانی که من و تو کِی به هم خوش باشیم؟
آن وقت که کس نباشد اِلا من و تو
لینک متن
عاقل آن است که اندیشه کند پایان را
لینک متن