این که میبینی مرا تنها فقط...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

این که میبینی مرا تنها فقط این نیستم
نقش انسان را به صد بار دگر هم زیستم
یک زمان سعدی بدم شکر شکاف حرفها
یک زمان تیمور لنگ و در پی آوردها
یک‌شب از تاریک ترین برخاستم
رفتم و در خاموشی ره یافتم
تارسیدم چشمه جاوید بودم تشنه اش
چشم را بستم ونوشیدم زلال باوراش
سوگ من را نام کردن نام من روینه تن
بود معنای چنینم سوگ سیاوش بی وطن
یک زمان بودم به عمامه ، سیاس و دغل
یک زمان بی رخت ولخت در غار‌ یا زیر کتل
یک زمان احمد شدم تا سخت یابم کام را
یک زمان ضحاک و ماردوشی که گیرم مغز را
در شبی یابم کلید صبح و خاقانی شوم
یک زمان حافظ، بصیر غیب و دانای قلم
صد هزارم باز پس گردم همینم یا ربا
باز گردانم فقط یک بار بیرون از درون قصه ها
یا بیا تاگویمت این آدمی چون است خوی
ره به نور نشناسد از کیف بدی ها ،آن مجوی
از هزارانش کم از یک تن،ره یابد بدان
چون نیابد با حسادت میرود کوی بدان
میفروشد روح خویش بر قیمت تک شاخ بز
فوج فوج آدمی را میکُشد بی آه و سوز
تو بیا و نقشین آدم را ز من تنها بگیر
حال میبینی تو ،خوی خودستای را بگیر
باز چاره خواستم تنها برای خویشتن
آدمم دیگر فقط من را بگیر از خویش من

پویا شارقی بروجنی
ZibaMatn.IR
شازده کوچولو
ارسال شده توسط
ارسال متن