زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

به خاطرِ خودت و شکوفه ای که چند ساعت قبل بیدار شد...
تاریکی ها را دور بریز
مقابلِ آینه بایست
شاید بهار از درونِ آینه بیاید
از کجا معلوم؟
شاید بهار تویی...
شاید بهار وقتی تو را می بیند گل از گلش می شکفد و سبز می شود...
بگذار آسمان به سویِ تو بیاید و آمدنِ تو را تبریک بگوید...
بهار آمد و با آمدنش همه چیز تازه شد
سال و ماه و طبیعت و جهان
همه از بویِ خوشِ آن مست و تازه شدند...
اما یک چیز
تنها یک چیز
رنگِ تازگی به خود نگرفت و همچنان کهنه ماند...
کهنه ای که کهنه گی اش به همه یِ آن تازه شدن ها می ارزید...
و آن هم چیزی نیست جز:
طنابِ رفاقتی که یک سرش به نگاهِ گرمِ تو گره خورده است و سرِ دیگرش در قلبِ من مأوا گرفته است.
دلت گرم، لبت خندان و سینه ات آتشکده یِ عشقِ یزدان...
تولدت هزاران بار مبارک.
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن