100 متن کوتاه دلنوشته ۱۴۰۳ جدید 2025
متن های کوتاه درباره دلنوشته
100 متن کوتاه دلنوشته ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن دلنوشته برای اینستاگرام و بیو واتساپ
چقدر سخته
گل آرزوهاتو توو باغ دیگری ببینی و هزاربار
خودتو بشکنی و اونوقت
آروم زیر لب بگی
گل من
عاشقتم تا ابد...
دلگیرم از شبهایی که چشم هایم بی باران در عطش قطره ایی، تشنه در کویر تنهایی رویا را که با همه میخوابد بغل کرده و میگذارنم...
کسی که بدونه شما ناراحتید و
بزاره با اون حال روزهاتون رو سپری کنید....
و شب ها غمگین بخوابید،
هیچ کسی تون نیست!...
معلم برای سفید بودن برگ نقاشی ام تنبیهم کرد و همه به من خندیدند، اما من خدایی را کشیده بودم که همه می گفتند دیدنی نیست...
اگه دیابت داشته باشم
و تو هم قند باشی
حاظرم روزی سه وعده قند بخورم
و بخاطر مصرف زیاد تو بمیرم
اما کسی جات نباشه
زندگی از جایی قشنگ میشه، که آدم تصمیم میگیره خودش رو با تمام نقطه قوت ها و نقطه ضعف های خودش و زندگیش، در آغوش بگیره و بهش قول بده که ازش یه ورژن خیلی بهتر تحویل این جهان میده...
...saeideh...
باید وجودم را شست بجای چشمهایم،
زیرا چشیدن تو غسل تعمید میخواهد!
آخر کجای دنیا دیده ای آدمی را که، از پس بدیهایت لبانش را با لبخند تقدیم تو کند!
M.S
یک نفر
تنها یک نفر
از تمام جهان کافی است
که ایمان بیاوری
زندگی ارزش زیستن را دارد ...
زلف های پریشانم را فرش زیر پایت میکنم
نور چشمان بر انتظار نشسته را چراغ راهت میکنم …….گر بخندم دیوانه ام پس در همین راه گر نیایی با خاک هم آغوشی میکنم.
نویسنده:المیرا پناهی درین کبود.
گر یابم از آن زلف سیاه تو نشانی
حاشا که بگویم به تو از سر نهانی
دیریست که دلداده و سرگشته و مستم
هرجا که بود از تو و نام تو نشانی
نانوا را گفتن تنور انگشتانت را سوزاند و تاول زده چرا دم نمیزنی؟
نانوا گفتا:تنور زندگانی بیشتر میسوزاند.
جانی برای دم زدن ندارم.
دلنوشته از سرکار خانم المیرا پناهی درین کبود(نویسنده و روانشناس)
فقط در شرایط بحرانی زندگی ات متوجه می شوی
چه کسی کنار توست و چه کسی مقابل توست
کسی که کنار تو می ماند
حتی اگر از خون تو نباشد، همخون توست...
هر روز قلمم بر این کاغذ سپید هزاران بار خودکشی میکند برای از تو نوشتن و هرشب قلبم جان میدهد در راه خواب چشمانت...
دخترکم
تو خوابی و من به صدای آرام نفس کشیدنت گوش میدهم
هر نفست برای من نبضِ زندگیست
تصویر صورت نازنینت برایم عین عاشقیست
کاش همه چیز به وقتش برات اتفاق بیفته، همون موقع که ذوقشو داری
وگرنه گذر زمان همه چیز رو برات بی رنگ میکنه...
شاملو قبل از آشنایى با آیدا
میخواست خودکشى کنه.....
بعد از اومدن آیدا نوشت:
آیدا، فسخِ عزیمت جاودانه بود
هممون تو زندگیمون یه آیدا لازم داریم.....
دنجی می خواهم
که از هیاهوی شلوغ شهر
دور باشد
قلب و ذهنم را پهن کنم
زیر نور آفتاب
که نم اش کشیده شود
دنجی ...
که از هفت دولت آزاد باشد
رعنا ابراهیمی فرد
قشنگی های جدید رو تو فکر ت بساز
و حرف های چند بار مصرف شده مردم رو رها کن :-)
افکار منفی غارتگر ماهری ست زیرا اگر حضور داشته باشد خیلی سریع و آسان بی آنکه کسی متوجه شود شادی و خنده ی از ته دلت را از درون گاو صندوق قلبت می دزدد انگار که افکار منفی خیلی خوب رمز شادی را بلدند...
پنجشنبه است و هنوز منتظر، چشمهایم را انتظار شسته است مانده ام که اگر بیایی تو را نمیبینم چه کنم! یافتم تو فقط بیا، من با تنفس کردنت انتظار را میمیرانم و وای اگر دست نوازش بکشی، من شفا می یابم...
مدام از من می پرسند که
خوشبختی کجا پیدا می شود
اما من دیگر برای یافتن خوشبختی
تلاش نمی کنم. من فقط قدردان
جایی که قرار دارم هستم
و سپس خوشبختی مرا پیدا می کند.
...Saeideh...
همه از من میپرسند عشقت چجوریه؟ چه شکلیه؟
گفتم به همه شبیه هست
ولی هیچکس شبیه اون نیست.
در زمستانی که عشق
در خانه نشسته باشد
گرم تر از تابستان می توان خندید
رعنا ابراهیمی فرد
وقتی یه همسفر خوب داشته باشی
دیگه دنبال رسیدن به مقصد نیستی
دنبال طولانی ترین جاده های دنیا میگردی ..
جاده هایی که تموم شدن رو بهشون یاد نداده باشند.
زلال که باشی سنگ های کف رودخانه ات را می بینند
و برمی دارند و نشانه میروند درست سمت خودت
رسم دنیای امروز ما چنین است... .
بعضی وقتا دلم یه کلبه میخواد
یه کلبه چوبی/کنار دریا
شایدم وسط جنگل
دلم بوی چوب بارون خورده نم گرفته میخواد
دلم یه دنیا سکوت میخواد
یه دنیا آرامش
فقط همین
تلخم
اما،
تُو که فرهاد شوی؛
شیرینم
مطمئن باش که حتما؛
به دلت میشینم
خودمانیم ؛ولی
شهریور اصلا وصله ی
تن تابستان نیست!
بدجور غریب مانده
میان ماه ها؛
دل داده به پاییز
ولی نمک گیر تابستان
شده..!
گاهی باید چوب لای چرخ روزگار گذاشت تا بایستد و یا شاید باید چرخ روزگار را پنچر کنی که اینقدر تند نرود..تا بتوانی به گرد پاهایش برسی....محدثه بخشی
عصرانه
دلم یک گوشه ی دنج دریک کافه میخواهد
فقط من و تو.
در ازدحام جمعیت این شهر
فقط تورا ببینم,
تو قهوه تعارف کنی
من غرق در قهوه ای چشمانت
طعم خوش بودنت را
بنوشم
باران هم بارید
باد وزید
آسمان ابری شد
نه باران شست
نه باد برد...
چگونه است
این دلتنگی های آدمی؟؟
کم کم یاد میگیری برای هر چیزی اصرار نکنی!
شدنی ، میشه
نشدنی ، نمیشه
موندنی ، میمونه
اومدنی ، میاد
رفتنی ، میره..
بدی را نمیتوان با هیچ پاک کنی از قلب پاک کنی …..
واقعا ترس دارد دلی که شکسته است …
خودش که هیچ اما آه او زمینت میزند…
یادمان باشد زنگ بعد حساب داریم …
گاهی باید رها کرد /باید نداشت/ باید نخواست / باید گریخت از انتظاراتی که آدم را پیر میکند و دردهایی که آدم را شکسته می کند...
دلم تنگ توست …
صبری در سینه خفته است..
بنویسم ت را میخوانی مرا..
خدایااا
المیراپناهی-درین کبود
با بعضیا بشینی لب جدول زیر سایه درختم بت خوش میگذره
با بعضیا شهربازیم بری باز کسل و بیخوده
جاش مهم نی آدمش مهمه ...
همیشه تو آسمون از یک ارتفاعی به بعد
دیگه هیچ ابری وجود نداره
پس هر وقت آسمون دلت ابری شد...
با ابرا نجنگ
فقط کمی اوج بگیر ...!!!
روزگار میگذرد و روزها تکرار میشوند من و تو تکرار شدنی نیستیم پس بیا با بهترین و زیباترین احساس زندگی را زندگی کنیم که روزگار بر من و تو سخت گیرد که گمان بریم تکرار میشویم .
می خواهم
برگردم به قدیم، جایی که زندگی
در قاب عکس های سیاه و سفید
زندانی بود
اما دلخوش
دلم یک جرعه سادگی می خواهد
خمار صداقتم
کجاست تا جرعه ای بنوشم؟
من این روزها حالش خوب نیست...
بیتابی میکند...بهانه ی تو را میگیرد
کاش قبل رفتنت گفته بودی چطور آرامش میکردی
خودمان هم خوب~`
می دانیم که~`
\قسمت نبود\ ~`
گفتن ها ،~`
فقط برای تسکینِ~`
دردی است که~`
شب ها مثلِ ~`
خوره به جانمان می افتد...~`
اصل ماجرا یک کلمه بود؛~`
\نخواستیم\~`💛✨🎐
گاهی اوقات فقط به آسمان نگاه می کنم و میگویم خدایا میدونم که کار تو بود ممنونم!
اگر کسی گره ای دارد
و تو راهش رامیدونی سکوت نکن!
اگر دستت به جایی می رسه کاری کن
معجزه ی زندگی دیگران باش..
بی شک فرد دیگری معجزه زندگی تو خواهد بود عطیه چک نژادیان
قوی ترین مردها کسانی هستند که به یاد کس دیگر با کسی زندگی نمیکند و همچنان تنهایند...
چشمانت را که ببندی دلت عاشقانه هایت را از زبانت بیرون میآورد، شعر بهانست، شاعری در کار نیست، عاشق باید بود...
غمگینم و دلگیر اما گلایه نمیکنم، چون اگر بیادت هستم این هنر توست نه من...
سن که میره بالاتر میفهمی واسه عاشق شدن و عاشق موندن، نه سیاست لازمه، نه دلبری، نه پول، نه هیکل، نه هیچ ترفندی واسه موندنِ طرف مقابل؛
همین که بلدت باشه و بلدش باشی کافیه :))
سن ها پرسیدنی نیستند
سن همان اعدادی ست
که دنیا برای مان ساخت
مگر نه همه جوان آمده و جوان میرویم
چه جایی بهتر از آغوش گرم
کسی که دوستش داری
یک فنجان آرامش را بنوش
و به دور دستها خیره شو
قطار قطار می آیند
روزهایی که آرزویش را داشتی
رعنا ابراهیمی فرد
پاییز آمده است
میخواهد بهارم را باخودش ببرد
من دیوانه می شوم
میفهمی؟! میخواهد مرا دیوانه کند
من دیوانه می شوم
پاییز میخواهد مرا دیوانه کند
قلم از سردرگمی در دستم آشفته است
نیم خط ها روی کاغذ پژمرده است
قلم چشم به راه رقص است و من
با خیالت در سرم گپ میزنم
l0tfii
شبانه قدم میزنم و نگاه میکنم به چراغ روشن خانه ها
و فکر میکنم به قصه هایی که از پنجره های شب ، نشت کرده به خیابان
هر جا که میخواهی باش
پنجره اتاقت منم !
علی سلطانی
آنکه میرود فقط میرود
و آنکه میماند درد می کشد
غصه میخورد
بغض می کند
اشک می ریزد
و تمام این ها
روحش را به آتش میکشد
و در انتظار بازگشت کسی که
هرگزباز نخواهد گشت
آرام آرام خاکستر میشود
سکوت میکنم تا خدا سخن بگوید
رها میکنم تا خدا هدایت کند
دست بر میدارم تا خدا دست به کار شود
به او میسپارم تا آرام شوم
دختر عزیزم
لبخندت تمام خستگیهای دنیا را از بین میبرد
هر روز برای خوشبختی تو دعا میکنم
هیچ وقت حتی ذرهای از حس عاشقانه من به تو کم نمیشود
عشق همیشگی من
تو بزرگترین بهانهی زندگی هستی
انسان بودن زیاد سخت نیست
کافیست مهربانی کنی
زبانت که نیش نداشته باشد و کسی
را نرنجاند، همین انسانیت است!
وقتی برای همه خیر بخواهی
همین انسانیت است . . .!
یه روزی یه نفر میاد تو زندگیت،که می فهمی؛
اون چیزی که تورو، روی زمین نگه داشته..
جاذبه ی زمین نیست!
وجود اونه..
تنهایی بهتر از بودن با کسانیست
که بودنشان دروغ محض است.
دلشان که هیچ....
حواسشان هم به تو نیست... و فقط زمانی با تو هستند که کسی را ندارند...!
هرگزبه زور خودتو تو دل کسی جا نکن... هیچ وقت جا نمیشی!
هر لحظه میشکنی هر لحظه خُردمیشی!
یهو به خودت میایی
میبینی دور انداخته شدی...
کاش می شد آدمی، گاهی
فقط گاهی
به اندازه نیاز بمیرد
بعد بلند شود
آهسته آهسته خاک هایش را بتکاند
اگر دلش خواست برگردد به زندگی
دلش نخواست
بخوابد تا ابد . . .
بهش گفتم شد شد نشد نشد رهاش کن
گفت مگه نمیدونی
گفتم چیو
گفت چیزی برای شدن نشدن وجود نداره
ما چیزی برای رها کردن نداریم
رهاییم خودمون
ولی بدون هیچی
که خودش از قفس بدتره
و زندگی همین است...
در سایه ای به دور از هیاهو آدمها، دو فنجان قهوه باشد، تو باشی و من...
شیرینی اش هم بماند پای چشمانمان...
و تو را میخواهم حتی اگر پاییز برگریزان تولدم مرا دفن کنند و تو نیایی...
دریا را با طوفانش،گل را با خارش،
زندگی را با اتفاقات بدش دوست دارم.
این گونه باور کردنی ترند.
چه بخواهیم چه نخواهیم باید از کوچه های زندگی عبور کنیم
گاهی تلخ، گاهی شیرین
عبورها میسازند کوچه های زندگی ما را ...
متن عطیه چک نژادیان
جانِ دلم
عروسکم
دخترم
مث نور به دلم تابیدی
آرامشِ جانم شدی و بهترین حس عاشقانه دنیا را به من هدیه کردی
داشتنت حس عجیبی است که فقط من دارم
من و دنیا همدیگر را رنگ می کنیم
من با مداد سیاه / دنیا با مداد سفید
من روز های اونو
اون موهای منو
خودتون رو از چشم
کسی که دوستتون داره نندازین...
بعدش هر چقدر هم تلاش کنین
این یه قلم برگشتنی نیست..
دنبال بودن با شخصی باش
که خودشو بیشتر از همه دوست داشته باشه ن تو رو!!!
چون اون موقع میفهمی این آدم اگ سمتت اومده دنبال دوست داشته شدن نیس!!
فقط دنبال دوست داشتن شخصِ خودته ♡