تو بادبادک بازیگوشی بودی
که با دنباله ی عطرش
هر روز
از خیابان نوجوانی ام می گذشت
و من
کودکی که می دوید
می دوید،
می دوید و نمی رسید.
کودکی که موهایش جوگندمی شدند،
اما هرگز نخواست بزرگ شود
چرا که بزرگ شدن،
فراموش کردن تو بود.
من کودکی بودم که تمام عمر
می دوید و
دست تکان می داد،
برای بادبادکی
که با بادها می رقصید،
و او را نمی دید.
ZibaMatn.IR