گفت:
شاید شب، اجتماع سایه هایی باشد که از صاحبانشان خسته شده اند و میخواهند اندکی با هم ادغام شوند و تعهدشان به بدن هایی که به آن متصل بوده اند را از یاد ببرند.
شاید به همین خاطر است که شب، شاعرانگی بیشتری دارد و تمنای بیشتری برای هم آغوش شدن!
شاید این سایه هایمان هستند که به واقع عاشق میشوند نه خودِ ما.
و شاید به همین علت است که عاشق آدمهایی میشویم که فکرش را نمیکردیم...
در واقع، شبی، عاشق سایه ای شده ایم، برگشته ایم و صبح دوباره با بدنی که به آن تعهد داشته ایم زندگی مان را ادامه داده ایم.
شبی عاشق شده ایم،
و تمام صبح ها در جستجوی عشقی هستیم که نمیدانیم کجاست و چطور باید پیدایش کنیم.
شاید، شب از سایه هایی عاشق تشکیل شده است
و صبح از انسانهایی عاقل!
.
گفتم: پس خوش شانس که باشیم روزی متوجه میشویم سایه مان چه کسی را برایمان انتخاب کرده است و آنجاست که تمام تلاشمان را میکنیم که انتخابمان را توجیه کنیم. تقابل شب و صبح، نه؟
ZibaMatn.IR