زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 2 رای

سرشو ب پشتی صندلی تکیه داد و نفس عمیقی کشید.. سرشو کج کرد و بم خیره شد... لب هاش تکون میخورد اما صدایی خارج نمیشد... خندم گرفتع بود اما لب پایینمو بین دندونام گرفتم ک صداخندم بلند نشه..
تارموهامو دور انگشتم پیچوندم و گفتم نمیخوای سکوتتو بشکنی؟!
جدی شد و زل زد ب تارموهام ک دور انگشتم پیچیدع بودن...
لب باز کرد:
میگم...
+هوم؟!
میدونستی دنیام خلاصه میشع تو پیچ وتاب موهای تو؟!
خشکم زد، قلبم داشت دیوونه وار میتپید.. سرمو انداختم پایین و موهامو زدم پشت گوشمو با لبه کیفم ور رفتم... ب گمونم لپام گل انداخته بود، صدای خندع جذاب مردونش بلند شد.. بادستش چونمو عاروم گرفت و سرمو اورد بالا و تو چشام خیره شد و گفت:
دیگع نبینم چشای دلبرونتو ازم مخفی کنیا..:)
لبخند زدم تموم عشقمو ریختم تو چشام و گردنمو کج کردم و چشمکی نثارش کردم وسرمو ب پشتی صندلی تکیه دادم و عاروم چشامو بستمو ب عارامشی ک کنارش داشتم فک کردم...:)


ماه نوشت🌙
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن