مهربانم ! ، باز ، امشب ، دل ؛ گرفتارِ تب است
این دلِ بی حوصله هر لحظه ، جانش ؛ بر لب است
خسته ام ، چون پیرِ کنعانی ؛ به راهِ دیدنَت
بعدِ تو ، از دردِ دوری ، دل ؛ پریشان در شب است
در نبودَت ، خون شده دل ، خانه شد ؛ درگیرِ غم
رویِ تو ، در ظلمتِ شب های من چون کوکب است
عشوه ات ، جانا ! ، ربوده ؛ رشتهٔ ایمانِ من
از نگاهِ پُرخُمارَت ، رخنه ای؛ در مذهب است
ای کمان ابرویِ شیرین ! ، داده ام ، جانی ؛ تو را
نازِ تو ، در عاشقی ، چون کودکان ؛ در مکتب است
ZibaMatn.IR