سرنوشتم ، چون به قلبم ؛ خط کشید
از غمت ، جز محنت و ماتم ندید
تا که دیدم ، چون تو ؛ یارِ گلرخی
جان من ، جز تو ؛ ز هر کس دل بُرید
در طریقِ وصلت ای جانا ؛ دلم
جامه را بر تن، چو غنچه می دَرید
چون که کردم ،خانه دل؛ پر ز غم
رفت و در یک گوشه ای ، عزلت گزید
داغِ هجرانی که در جانِ من است
هیچکس ، اینگونه در عالم ؛ ندید
ای صبا ای قاصد پیغام دوست
مژده ام داری ، که غمها ؛ سر رسید ؟
ZibaMatn.IR