100 متن کوتاه اشعار سیامک عشقعلی ۱۴۰۳ جدید 2025
متن های کوتاه درباره اشعار سیامک عشقعلی
100 متن کوتاه اشعار سیامک عشقعلی ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن اشعار سیامک عشقعلی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
با دعوت ابلیس تا حوا خطا کرد
درب خروجی را خدا با قهر وا کرد!
بخشیده شد آن لغزش شیرین ولی حیف
یک سیب ای آدم ببین با ما چه ها کرد!
◽شاعر: سیامک عشقعلی
چه اکنونی از این زیباتر ای زیبا که هستی
نیازی با تو به خورشید و به فردا ندارم
برای زنده بودن، زندگی کردن، نمردن
دلیلی بهتر از عشقت در این دنیا ندارم!
«سیامک عشقعلی»
عشق هم، هدیه ی زیبای تو بود
بودنت، لحظه ی شیرین من است
به پرستیدن تو، مشغولم!
دوستت دارم و این، دین من است!
شاعر: سیامک عشقعلی
ای کویر خشک! باران می رسد
غصه های ما به پایان می رسد
گرچه چاه غم، پر از آوارگی ست
آخرش یوسف به کنعان می رسد
شاعر: سیامک عشقعلی
می رود یک ابد و قصه ی ما می ماند!
من، تو، یک کلبه ی چوبی، و خدا می ماند!
زندگی قصه ی دلبستن و ماندن ها بود
آخرش عشق فقط عشق به جا می ماند!
◽شاعر: سیامک عشقعلی
وقتی تبسم کرد سیب از شاخه افتاد!
موهای دختر باز شد با بوسه ی باد!
احساس آمد یک پسر تب کرد از عشق
اینگونه شیرین خلق شد در قلب فرهاد...
◽شاعر: سیامک عشقعلی
باید برای یوسفت یعقوب باشی
تا در نگاه چشم او محبوب باشی
آرامش آغوش گرم یار زیباست
عاشق شدی تا غرق در آشوب باشی...
◽شاعر: سیامک عشقعلی
فشنگ هامان که تمام شد
سازت را بردار
شعر از من
آواز از تو
و رقص،
از مشت ها!
کلمه تمام نخواهد شد
برای آزادی!
«سیامک عشقعلی»
مردم نمی دانند دردم چیست انگار
از عشق او هرروز بیمارم بفهمید!
دیوانه ام! دلبسته ام! بدجور گیرم...
آقای قاضی دوستش دارم! بفهمید!
◾شاعر: سیامک عشقعلی
دوستت دارم و گاهی از خدا هم بیشتر!
یک نفر هستی ولی از اهل عالم بیشتر!
شاعر: سیامک عشقعلی
در اوج درد و غم، مراقبت هستم!
ای آخرین همدم! مراقبت هستم!
همیشه جنگیدم، برای لبخندت
اگر بمیرم هم؛ مراقبت هستم!
◾شاعر: سیامک عشقعلی
خواستم یوسف بمانم تا ابد
خواستن آن قدرها ممکن نبود!
دست آدم سیب چید از وسوسه
جد ما یک لحظه را مومن نبود...
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
آخرش هر بخت از خواب خودش پا می شود
قفل های بسته ی هر قصه ای وا می شود
می رسد یک فصل سرسبز از شکفتن... آخرش،
عشق پایان قشنگ رسم دنیا می شود!
«سیامک عشقعلی»
ماه من! در قفس پنجره ها، گریه نکن! غصه نخور!
می رسد آخرش آن فصل پر از خنده ی ما، غصه نخور!
شاعر: سیامک عشقعلی
شده جمعی به تو دیوانه بگویند هرروز؟
شده در خلوت خود گریه کنی با دیوار؟
شده یک شهر ندانند چه دردی داری؟
شده هرلحظه بمیری وسط این تکرار؟
«سیامک عشقعلی»
خسته ام! خسته تر از خستگی و پانشدن!
گور دردم! پرم از غربت و پیدا نشدن!
مثل یک قطره که عاشق شده در چشمه ی آب
می رسم آخر هر قصه، به دریا نشدن!
• شاعر: سیامک عشقعلی
دریا به وقت عاشقی
گاهی پر از درد است و گاه،
آوار طوفان می شود!
اما تو باز عاشق بمان!
هرکس از عشقش بگذرد؛
آخر پشیمان می شود!
◾شاعر: سیامک عشقعلی