دلم خواهد، نگارا؛ تا کنم ،شادی برای تو
ز درگاه خدا خواهم ؛ کنم جان را فدای تو
شبی را آرزو کردم ،شوم ،چون کفتری مهمان
نشینم ای امیدِ من ؛ برِ بامِ سرایِ تو
به دل،سودا؛نمی گنجدبجز، سودای تو جانا
به شوق دیدنت مستم، شدم هردم ؛ گدای تو
اگر مستم ،اگر هیچم ، بدان مستانه می گردم
به جرم عاشقی، هرسو؛به سر دارم هوای تو
به هرجایی،دراین عالم،نباشدچون تو دلداری
اسیرت گشته ام ، اما ؛ ندیدم جز جفای تو
ZibaMatn.IR