100 متن کوتاه خیال ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن خیال برای اینستاگرام و بیو واتساپ
شب وقتی زیبا است که بدانی
یک نفر، یک جایی از این دنیا
با تصویرسازی آغوش تو به خواب رفته است
و چه زیباتر میشود وقتی که آن یک نفر
همانی باشد که تو هم هرشب
در خیال خودت در آغوشش میگیری
دلتنگی من به تو
تمامی ندارد
هر شب دلم
از در و دیوار خیالت بالا می رود
اما دستش به تو
نمی رسد...
فرصت کردی
سری به خاطراتمان بزن
کسی لا به لای آن خاطرات
هر روز غبار از خیالت
میشورد و چشم به راه توست
مُهم نیست که شانه هایت تجسم است !
و آغوشت خیال
همه یادت اینجاست
نگاهت ، صدایت ، خنده هایت
دیگر چه میخواهم
️️️
سلامتی اون رفیقی...
که پیشمون نیست ولی تو قلبمونه!
به یادمون نیست ولی تو یادمونه!
بی خیالمونه ولی همش تو خیالمونه!
برای رفتن چمدان می بندند،
برای ماندن دل.
من کدام را ببندم؟
که نه خیال رفتن دارم،
و نه توان ماندن...
روز تولد تو، روز نگاه باران / بر شورهزار تشنه، بر این دل بیابان
روز تولد تو، گویی پر از خیال است / یاس و کبوتر و باد، در حیرت تو خواب است
تولدت مبارک دوست اسفندماهی من
من آرزوی بال نخواهم کرد
اندیشه ی محال نخواهم کرد
خورشید را خیال نخواهم کرد
یک ذرّه قیل و قال نخواهم کرد
هر کار خواستی بکن اصلاً تو !
من خسته ام.. سوال نخواهم کرد .
.
نهان شده در نیمه ی تاریک خیال
دودو می زنند
دیده هایی نگران
به دنبال رد پایی شاید
در کهنه قبری نو شکافته
و انفجار اشک
از حدقه ی پریشانی ها
می خراشاند گستره ی پیش رو
جه خومام رو
تا چافو چم خاله
هَمش خشتی پورده
خیاله امرایم
شلمانه کاسه کولن
از خمام رود/تا چاف و چمخاله/همیشه با خیالِ پلِ خشتی ام/کاس کولی های شلمان
من خیال میکنم تو را ندیده ام
تو هم خیال کن مرا نداشتی...
این خیال را دقیقه ای فقط به خاطرت گذر بده.
نه
بیا از خیال بگذریم...
درخیال هم
تصور نبودنت
مرا عذاب می دهد.
در سرش رؤیایی ست
به فراسوی خیال
می تازد پنجره اش...!
آریا ابراهیمی
هنوز
به آغوشی فکر می کنم
که تنها به قدر خیال از آن سهم می برم
کاش می دانستم
کجایِ زمان ایستاده ام
کجایِ دیر
کجایِ دور
ایتا ده اَنجیل
داره شاخه گوپ
اونی دستانه خیال
آخرین انجیر/ بالای شاخه ی درخت/خیالِ دست های او
بی نظیر جان!
این خیال خوب توست که
بهانه ای میشود از برای لبخندهایم؛
در تمام عاشقانه هایی که تجویز میکنی در هر نسخه با یک نگاهت از برایم؛
عمیق و واقعی!
ساعتی را
با تو
در خیابانی قدم زدم
و باقی ی عُمر
اینگونه گذشت
که درخیالم
آن یک ساعت را
قدم زدم!
هر شب خواب می بینم
ستاره ها دورتر
زمین ناموزون
سکوت مطلق
آهسته
دست می کشم بر خیالم
شکر خدا
تُو هنوز از فکرم
نرفته ای.
پایان پاییز را به انتظار نشسته ام...
شاید،زمستان که بیاید!
ببارد بر سرم،
برف خیال تو...
ستاره ای شده ای در شبِ خیالِ دلم
بیا وُ لحظه به لحظه بشو وَبال دلم
وَبال مثل تو بر دل مبارک ست و عزیز
نَفَس نَفَس بِرِس از جاده ی شمال دلم
روانشناس اند بازوان تو!
وقتی به آغوشم می گیری...
♡
آه!
چه زیبا رام می شود
اسبِ سرکشِ خیالم!
(رها)
،آب و جارو می کنم دلم را
ریسه های رنگی،
عود و اسپند،
و یک موسیقی ملایم،
حرف کمی نیست؛ "تو"
قرار است
بگذری از خیال من...
قسم بر ...
واژگان ِکاغذیِ
در خیالِ من
که تو...
زیباترین،شعری
میانِ واژگانِ من
زهراغفران
حلالم نباشد
تمام شب هایی را که بعد از تو
به تو فکر نکرده باشم
و در خیال داشتنت غرق نشده باشم ...
ما حوالی دلتنگی هایمان زنده ایم و این همان است که زیبا میکند خیال را...
متن از مبینا فرزاد
شب با خیال آغوشت خوابیدم و
صبح، با خیال بوسه ات برخاستم
کسی اینجا مرا دید وگفت:
امروز تنت چقدر بوی خوش می دهد!
به قلم شریفه محسنی \شیدا\
شب هر دو می بافیم تو مو و من خیالت ،
هر دو غرقیم تو در خواب و من در هوایت ،
هر دو لبریزیم تو از غرور و من از غمت
هر دو میمیریم تو برایش و من برایت
ارس آرامی
خواب دیدم
تو را به من
مرا به تو می رساند
یک روز برفی
.
چه رویای سردی ..
.
گرم بپوش
خیالم زمستانی ست
اینکه تمام روز دستانش چفت دستانت باشَد و نگاهش قفلِ نگاهت...!
ونیمه های شب بفهمی تمامش یک خیال واهی بیش نبوده ...!
\غم انگیزترین حالت است\
دلم آشوب است
انگار که داری از دستم می روی
انگار نه انگار که هرگز نداشتمت
هر لحظه می اندیشم
به نداشتنت
و باز هم خیال می کنم انگار درست همین لحظه است که از دستم می روی
سولماز رضایی
خیال
پرنده ی خیال آرزو
چه معصومانه...
در لابه لای تنه ی کلفت زمان
مدفن گشته...
ساناز ابراهیمی فرد
با دست های خشکیده
بسان برگ زرد
قوی آرزو را جاری می کند
در آب روان خیال ...
ساناز ابراهیمی فرد
پروانه آبی خیال
می تراود چهارسو
نگاه های دلم را
ساناز ابراهیمی فرد
چه زیبا مینگاشت
زندگی را می گذاشت
مانند چای لاهیجان
یک ساعت بماند تا خوب...
دَم بِکِشَد.
و او..
خیال هایش را
روی بوم نقاشی...
تمیز ببافد.
فرزانه احمدی
من با خیال تو زندگی می کنم . هر شب برایت شعر می گویم ، شعر می خوانم ، و برایت چای می ریزم . من با خیال تو زندگی کردن را دوست دارم . اگر این دیوانگی است ، کاش زودتر دیوانه می شدم .
خیالت مقدس است
در کوچه پس کوچه های ذهنم
یادت که می افتم زمزمه ی لبانم می شوی...
درختی در خیابان
سر تکان می دهد
شاعری،پشت کرکره ی خیال
دنبال استعاره می گردد.
می شود در چشمان شیرین تو به خواب رفت،
و یک بیستون نقش بر طاق خیال زد،
و با نوایی تیشه فرهاد، صبح را چشم باز کرد...
ارس آرامی
شب بخیر با زبان ما
بیگانه است
هر شب
سلام می کنم به خیالت
تا خیال تو
شبم را بخیر کند
مجید رفیع زاد
فریاد سکوت
و ترس نداشتنت
هر شب مرا محاصره می کند
دیگر چاره ای جز شکستن بغض نیست
و خیالت تنها دلگرمی من است
تا در آغوش شب
پناه ببرم به شانه هایی امن
برای باریدن
مجید رفیع زاد
دست من به بودنت نمی رسد
و هر شب این خیال توست
که مرا دلگرم می کند
ای کاش یک شب
دست هایت برای من بود
تا آتش عشق را
در حریم آغوش تو
احساس می کردم
مجید رفیع زاد
دلم تو را بهانه می کند
وقتی با نسیم خیالت
بوسه می زنی...
بر تن عریان شده ی خاطراتم
و غرق بارانم می کنی در رویای آمدنت
بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی
شهر به خواب می رود
شب تنها شاهد
بی قراری هایم می شود
و من به امید آمدنت
با قایق خیال
کنار ساحل چشم هایت پارو می زنم
بیا که در انتظار موج نگاهت
دریا را در آغوش گرفته ام
مجید رفیع زاد
شب است و خواب
در پشت پلک هایم پنهان است
و من در وسعت خیالم
یادت را میان سینه ام
در آغوش می گیرم
و به امید شهد لب هایت
چشم می بندم
تا بیایی و
خواب مرا شیربن کنی
مجید رفیع زاد
من درفکرتو و توبادیگری درخیال خود
فکر منو خیال تو با ما چه میکنند...
وحدت حضرت زاده
در بی تو بودن های شبانه
خیال تو
نوید نگاهت را
به چشم هایم می دهد
خدا را چه دیدی
شاید که یک شب
در پس سوز تنهایی
میان عمق نگاهت
پناه گرفتم
مجید رفیع زاد
شب های بی تو بودنم
سرشار از عاشقانه های توست
وقتی که هوای خواستنت را
به خیالم گره می زنم
مجید رفیع زاد
خیال روی کسی در سر است هر کس را
مرا خیال کسی کز خیال بیرون است
در خیالم با تو قدم میزدم
بوی عطر تنت را گرفته ام
آریا ابراهیمی
بالهایت
اسیرِ غروب،
پنجه هایت
در خیالِ سبز،
در غربتِ قریبِ صدایت
گریه می کنی
احمقی گفت:
چه قناریِ خوشحالی!!
ستوده ام خیال تو، خیال عاشقانه ات
به خلوت نگاه من ، دو چشم شاعرانه ات
به جان خود فشردمت ، بهار شد عصاره ات
برقص و جان بده تو با درخشش شبانه ات
ستوده
خیال تونمی ذاره بخوابم انگارهرلحظه هستی درکنارم