100 متن کوتاه نگاهت ۱۴۰۳ جدید 2025
متن های کوتاه درباره نگاهت
100 متن کوتاه نگاهت ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن نگاهت برای اینستاگرام و بیو واتساپ
دوستت دارم حتی اگر یکبار هم با فانوس نگاهت از کوچه های تاریک قلب من بگذری ...
رقص نگاهت دلم را لرزاند
ن گیسوی بلندو رخ زیبایت..
المیراپناهی-درین کبود
سهمم شد
قاب نگاهت
در گرداب بی هم نفسی
مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
یک سو تویی و حادثه ی چشم سیاهت
یک سو منم و حسرت یک لحظه نگاهت
از حسرت دیدار همینقدر بدان که
همرنگ شده بخت من و موی سیاهت
بویِ شور انگیزِ باران میدهی
با نگاهت بر دلم جان میدهی
بسڪہ خوب ومھربان و صادقی
بر دلم عشقی فراوان میدهی
دست خودم نیست
که پوستِ نگاهم،
به نگاهت چسبیده
نمی توانم
نمی توانم
حتی یک پلک
از تو جدا شوم
«آرمان پرناک»
شکوفه می دهند رویاهایِ صورتی ام
وقتی رقصِ شور انگیز نگاهت
پروانه ی احساسم را مستانه
به عشق دعوت می کند...
چشمهایت خورشید جهانم و
دستهایت حصار آن است!
صدایت باران خاکش است و
نگاهت هم آسمان آن!
اصلا تمامِ وجود تو
سرزمین من است و
بس..!
من آن قایقِ بی پارویِ
اقیانوسِ آشوبِ دلت هستم
بیا و سر نشینم باش....
بیا تا ساحلِ امنِ نگاهت
عاشقانه همنشینم باش
بی نظیر جان!
این خیال خوب توست که
بهانه ای میشود از برای لبخندهایم؛
در تمام عاشقانه هایی که تجویز میکنی در هر نسخه با یک نگاهت از برایم؛
عمیق و واقعی!
شبیه مرداب بغلم کن
بوسه ای کنج لبم بنشان
نگاهت مزاحم نیست
برای کشتن اجازه نیاز نیست..... ...
«فاطمه دشتی»
بر سر کوچه بن بست دلم خیمه زدم
تنها با مرور چشمانت دلم پیر میشود
التماست میکنم برگرد
تنها این غرور برایم مانده بود آن هم حراج نگاهت.......
«فاطمه دشتی»
میان موج نگاهت
چنان در آشوبم
که از تلاطم قلبت، به سینه می کوبم.
حجت اله حبیبی
ای کاش
نگاهم به نگاهت گره می خورد
تا شهرِ دلم ،
پر شود از عطر نگاهت.......
حجت اله حبیبی
به خال لب..به چشمان سیاهت
و رعدوبرق موی و روئ ماهت
پر کاهی نکرده رحم و بستئ..
دل من را به رگبار نگاهت!!!!!!
نگاهت عین یک بُت شکنِ که بت ،احساس من و می شکنه.
اسما رحمانی(آیناجهانی)
نگاهم با نگاهت روبه رو میشه
دل توو سینه زیر و رو میشه
اسما رحمانی
مثلِ اون عکسی که قایمکی نِگهش داشتم
وَ هنوز گاهی نگاهش می کنم . .
مثلِ آهنگی که هیچوقت پاکش نمی کنم
ولی رَدش میکنم ؛
هنوزم دلم پیشته . .
!💙🎼
عاشقانه هایم را به آغوش نگاهت می سپارم
-مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
سپیدارِ سپیده، شد شکوفا
در احساسم شکفت امواجِ رویا
به چشم اندازِ زیبای نگاهت
دوباره، دوختم چشمِ دلم را
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس
نگاهت شعر پاییز است ، لبت آواز گندم زار
برای دیدن باران دو چشمم را تماشا کن
حجت اله حبیبی
ای تنِ تو معبدِ هر ترانه ای
با من از ایوانِ نگاهت شعر بخوان
شیما رحمانی
آهای دخترک چوپان
خماری چشمانت را
از کدامین آهو
به ارث برده ای
که هر صیادی
چوپان نگاهت می شود
علی مولایی
آغوشت را
چگونه روزه بگیرم
وقتی عسل چشمانت
دهان نگاهم راآب می اندازد
ومن
پنهانی قورت می دهم
طعم نگاهت را
علی مولایی
امروزم را
یک جرعه از "تو "آغاز میکنم
جامی از" نگاهت"
برای جهان عاشقانه ام
آغوش تو
امن ترین نقطه دنیاست
آنگاه که نگاهم به نگاهت
گره می خورد
زهرا نمازخواجو بیتا
تو همان تنگ بلوری که ب تمنای نگاهت
ماهی سرخ دلم می لرزد
آنقدر صاف و زلالی که
تبسم بزنی
رعشه ای بر دل و جانم افتد
تلخی نگاهت مانند قهوه!
شیرینی لب هایت مانند عسل،
چه تضاد زیبایی ایجاد کرده است؛
طول راه چشم تا لب هایت.
اگر دیدی کسی از دومصرع چشمانت شاه بیتی
ازامتداد نگاهت غزلی
واز پهنای صورتت شعری نوشت
شاعر نیست عاشق است ؛ به قلم ش شک نکن...
✍️رضا کهنسال آستانی
با چشمانی باز
رویاهایی را می بینم
که در سکوت اتاق،
ورق ورق
شعر می شوند....
برگرفته
از آوای ماهوری نگاهت
تا اقیانوس آرام آغوشت
وَ ”جهان ” چه کوچَک می شود،
آن گاه که تو در این حوالی باشی!
درست به اندازهٔ ”چَشمهایت”،
به اندازه ”نگاهت” !
وَ ”جهان ” چه زیبا می شود،
آن گاه که تو اینجا باشی!
درست شبیه ”تو” می شود..!
جان دلم
می شود حوالی چشمانت را
خوب بگردم؟!
راستش را بخواهی
دست و پایم را میان نگاهت
گم کرده ام ...
تبسم
نگاهت
جام جهان بود
مرا....
-مهدی ابراهیم پورعزیزی (نجوا)
https://t.me/mhediebrahimpoor
نگاهت را دوست دارم
نگاهی که ازروی محبت ست
نگاه تو با نگاه من
درآمیخت
وعشقی جاودانه ساخت
عشقی که مرا می برد
به کوه ودشت
به جنگل سر سبز شمال
چشم شکلاتی من
دوستت دارم
مُهم نیست که شانه هایت تجسم است !
و آغوشت خیال
همه یادت اینجاست
نگاهت ، صدایت ، خنده هایت
دیگر چه میخواهم
️️️
هزار سال هم بگذرد
نگاهت غافلگیرم می کند ...
تو در هر لحظه
هزار اتفاقی ...
مگر می شود تو را دید
و به معجزه ایمان نداشت ؟!
مگر تابیده خورشید نگاهت
چراغانی شده رخسار ماهت؟
تو از جنس ملائک در زمینی
شدم محو دوچشمان سیاهت
هر صبح
با طلوع نگاهت
بر سجاده ی دوست دارمت
می نشینم
و پیشانی بر مِهرت می گذارم
با حیّ علی الصلاة عشق
که از مناره های قلبم
شنیده می شود
بادصبا