روزی که مس رنگ طلا زد کیمیاگر
زردِ جهالت را جلا زد کیمیاگر
گنجشگکی را پشت پرده رنگ کرد و
دادِ قناری بر ملا زد کیمیاگر
الحاق قدرت، سلطه ی مطلق به دین و
بر عقل و دانش مُهر لا زد کیمیاگر
بر طبل کورِ چشم مردم ساز خود را
با کوک عرفان خوش صدا زد کیمیاگر
در دایره انگ نظر بازی به عشق و
عاشق به تیر مبتلا زد کیمیاگر
آنسو خرد ورزی، دکارت و کانت ها را
اینسو به مذهب در بلا زد کیمیا گر
باری هزاروخورده ای زنجیر غفلت
بر پای قوم باخدا زد کیمیاگر
یک روز شاید زود شاید دیر می فهمی
نیشی به زهر بی دوا زد کیمیاگر
کیمیاگر...✍️آدل آبادانی
ZibaMatn.IR