وقتی تو را برتر از آدم آفریدند
یعنی فراتر از دو عالم آفریدند
نامت که آمد روی لب های موذن
بر گونه های صبح، شبنم آفریدند
انگشتر خلقت نگینی چون تو می خواست
نام تو را در قلب خاتم آفریدند
وقتی تو را دردانه ی عرش خداوند
وقتی دلت را کاشف الهم آفریدند
حبل المتینی، سِرّ اسما خدایی
نام تو را از اسم اعظم آفریدند
آن روز اسماعیل، حتما «یا علی» گفت
آن روز... آن روزی که زمزم آفریدند
کعبه ترک دارد هنوز از اشتیاقت
دیوار آن را گر چه محکم آفریدند
دنباله ی ذکرت صراط المستقیم است
راه تو را راه مسلم آفریدند
وصفت نمی گنجد میان بیت هایم
واژه برای وصف تو کم آفریدند
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
ZibaMatn.IR