100 متن کوتاه دوری ۱۴۰۴ جدید 2025
متن های کوتاه درباره دوری
100 متن کوتاه دوری ۱۴۰۴ جدید 2025
کپشن دوری برای اینستاگرام و بیو واتساپ
یه وقتایی همچی هست اما
همچی کافی نیست.
چون اصلا کافی نیست
چون اونی که باید باشه نیست

هیچگاه نترسیدم چون تو در ذهن و قلبم همیشه و تا ابد ماندگاری...
اما غمگین بوده ام...
ولیکن ایمان دارم این دوری تمام میشود و هر دوی ما را خدا به هم باز می گرداند...

در عشق باید
درد دوری کشید
غم یار خورد
ترس رقیب داشت
و زیر بار این همه له شد،
خوشه ی دست نخورده ی انگور زیباست
اما مست نمی کند.

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست چقدر بلند فریاد بزنی
او دیگر صدایت را نخواهد شنید

کاش میدانستی؛دوریت!نه تنها دلبستگی ام را به تو کمتر نکرد،بلکه بیشتر از هر زمانی حال و هوایت تمام وجودم را به خود پیچیده است.
✍سارا عبدی

امشب که در هوای تو پر میزند دلم
ای مهربان من !
تو کجایی و من کجا؟
من بی تو هیچ ندانم که کجایم
ای از برِ من دور
ندانم که کجایی!؟!!..

رفتی به سرِ زندگی خود؛ دلِ من هم،
باید برود بی تو زند سرد، نفس را.
نمیدانم چرا هر شب...
هوای چشم مــــن بی تــــو....
کمی بارانی و سرد است...
نمانده در دلم دگر توان دوری
چه سود از این سکوت و آه از این صبوری
تو ای طلوع آرزوی خفته بر باد
بخوان مرا تو ای امید رفته از یاد

در این روزها گریزانم از منی که
به تاراج می برد هستی خویش را
باید کفش هایم را در بیاورم
و پاورچین پاورچین
از خودم دور شوم
آنقدر دور که دیگر
نباشم ،
نبینم ،
نشنوم
زهرا غفران

شب ها که میشود دلم همانند آسمان شب ، تاریک می شود دلتنگی های من خودشان را نمایان میکنند ، زیباست تکرار داستانی از جنس انتظار و بغض و گریه....

ما ساعت ها باهم حرف میزدیم
بی آنکه صدای همدیگر را بشنویم
و هر بار \ فاصله \ از این قدرتِ ما تعجب میکرد...
سحر غزانی

تلخ ترین قسمت عاشقی
اونجایی که شاهد مرگش باشی
فکر میکنی امروزم قراره عین روزهای دیگه ببینیش اما.....🖤

و ما درد خواهیم کشید
به هنگام دوری
به هنگام فراق
شبانگاه که غم بر سینه هایمان رخت اندازد
درد خواهیم کشید
به راستی که عشق دردناک است

چین و چروک؛ پیر شدنم در اثر
داغ و فراق عزیزان نقش بست
وگرنه ربطی به گذر عمر نداشت 🖤

دیدی آرام آرام بعد تو دلم
نیمه شبها به بی کسی؛
صدایم به سکوت،
چشام به تاریکی عادت کردند؟

تو که بودی کنارم، دلم قرص بود
تمام قرص ها جز قرص ماهت
ضرر داشتند !!
حالا که نیستی ببینی چگونه
قرص میخورم تا موقت آرام بشم
از درد فراق رویت🖤

اونی که کم حرف شده
همونی که خیلی وقته تنها شده
پ.ن: ۱۴ ماه و یک هفته دلتنگی💔

دل تنگم قد ماهی ای که موج او را به طرف شن های ساحل برده
و برای دریا دستو پامیزند گهگاهی
آب به طرف او می آید اما راهی برای نجات یافتن از این دوری نیست.
درد دارد این دوری طاقت فرسا...:)

اُرَدِّدُ طَرْفِے فِی الدُّنْیا، فَلا أَرۍٰ
وُجُوهَ أَحِبّائِیَ الَّذِینَ أُریدُ
هر چه در دنیا چشم خود را
به این طرف و آن طرف می گردانم،
چهره های دوستان خود را که جویای آن ها هستم، نمی بینم

تو داروخونه پیدا نمیشه همه دواها
بعضی وقتا برای اینکه آروم بشی
فقط باید ببینیش

روزهای زندگی را نمیخام
وقتی تو دیگر زنده نیستی
شاید هم من مرده ام
که بعد تو انگار زندگی نیست
علی محمد ملکی

قاصدک توخبرببر به جان ودل :
به یادم لحظه ای باشی تو را حس می کنم از دور
مبادا جز به من یاد کسی در خاطرت باشد

تو
همان
تشنگی های دم دم اذانی
که هیچ وقت
سیرابت نشدم ...
عزیزحسینی

شاید مرگ بتواند جسم و نگاه ها دو عاشق را از هم جدا کند
اما هرگز قدرت ندارد که قلب و یاد تو را از من دور کند
🖤 کربلایی/سادات 🥀

به امید آمدنت
نفس می کشیم
دور ازتو
ویترین این سال
چهار فصلش دلتنگی ست
صیدنظرلطفے(صابر)

بعد از تو هیچکس در دلم گذر نکرد
کسی نیست در جهان که بگیرد جای تو؟!

دلتنگی من صدا ندارد اصلا..
راهی است که انتها ندارد اصلا ..
گفتی غم تازه ای برایم داری
این خانه پر است جای ندارد اصلا

دوری زتو درد است ولی شیرین است
آنقدر که تاثیر نگاهت خوب است
هربار که می بینمت ازدور نفس می گیرم
من باتو همه حال وهوایم خوب است

جانا دگر از حسرت دیدار چه گویم
ترسم بمیرم و نبینم
امشب روی تورا
به ماه بنگر ،به ماه
عزیزحسینی♡

گذشتی از من و رفتی چه آسان
مرا دادی به دستان زمستان
مگر شب بوی باغ تو نبودم
چرا پرپر شدم در باد و بوران
شهناز یکتا

گرچه دوری سخت آزارد مرا، ای نازنین
طعم آغوش و لبت ، هنگام رفتن دیگر است. حجت اله حبیبی

از دور میبوسم تو را ای عشق بی همتای من
شاید که با این بوسه ها کمتر شود این فاصله
نسرین حسینی

گله کثیر دارم از تو
گفتی میمانی دائم تو
دلتنگی شد نصیب تو؟
دل من جان داد ار فراق تو
l0tfii

طلوع سایه مرگ بر پیکر افکار
و انزوای ادراک بی اراده
سکوت تقدیر
میان سوختن هیزم خاطرات
در میان هوای سرد دوری
و فنجانی پراز طعم تلخی نبودن ها

مارا زِ دوریت جگر سوز می کشد.. .
شامیست در دُرون فراقِ روز می کشد
فانوس به ساحل در انتظارِ کی نشست
کشتی شکسته را به سویِ نور می کشد
میرزا آرش خزاعی

چشم در چشم تو دوختن، مارو بَس
چشمِ دل روشن زِ رویت، مارو بَس
گرچه دورست دستِ تو از دستِ من
این چنین دوری زِ دستت، مارو بَس

میپرستیدم سیه چشمان مستش را ولی...
تا به خود باز امد، او از دلم دل کنده بود...
تمام سهمم از دنیا، همان چشم سیاهت بود...
که قلبم را میان سینه می لرزاند...
دلتنگم و جز روی توام نیست قراری....
ای وصل به تو صبر و قرارم کجایی...؟
میان من و تو
دیواری به بلندای کوه دماوند
سایه افکنده است
ای کاش می توانستم
تمام بال های جهان را
به کار گیرم
و به پرواز در آیم
تا از پس این دیوار بلند
دسته گلی از عشق
برایت...
هدیه کنم....

نه آنقدر ها نزدیکی که شود به بودنت دلخوش کرد...
و نه آنقدر ها دوری که بتوان نبودنت را باور کرد
هستی و نیستی ، نیستی و هستی
به گمانم «بلاتکلیفی» نام دیگر توست...

کاش می توانستم دردتان را دوا کنم
همین دردِ دور بودن ها
دیر دیدن ها
دیگر ندیدن ها
همین که جسم مان بهاران است و جان مان پاییز...

آن زمانی که تو از کلبه ی قلبم رفتی
بر درش قفل زدم تا که نیاید دگری
من و چشمان گره خورده به تقویم و زمان
روز و شب با همه ی خوب و بدش شد سپری

ای ک گفتی ز تو دورم..
تو در جانی ..
ز دیده دوری .،
من با جان می بینم تو را
هر چند ز دیده پنهان باشی.،
نویسنده المیرا پناهی درین کبود

دلم میخواست تا ابد دوسِت داشته باشم ولی انقد دلتنگم گذاشتی که دیگه حتی نمیخوام بهت فکر کنم!

آه......
من تو را می خواهم...
خسته ام از تلفن چت پیامک... من حضورت را می خواهم!!!
لعنت به این دوری...
