100 متن کوتاه سید عرفان جوکار جمالی ۱۴۰۳ جدید 2025
متن های کوتاه درباره سید عرفان جوکار جمالی
100 متن کوتاه سید عرفان جوکار جمالی ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن سید عرفان جوکار جمالی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
وسعت جهانم
از تو تا توست...!
و از من تا من
تو بی کرانی...!
من همان پنجره ام
که اسیر است میان دیوار
حسرتم این است
می بینم اما نمی توانم هرگز بروم!
سید عرفان جوکار جمالی
مرا و تو را
باید
در دیواری کاشت!
تا بدانیم
فاصله چیست...
سید عرفان جوکار جمالی
من زادهِ غم، غم زادهِ من
شانه به شانه، دَم به دَم
سید عرفان جوکار جمالی
زخم بر زخم تو را بوسه زدم با زخم خویش
زخم روی زخم من افزود و هی خندید و رفت
سید عرفان جوکار جمالی
اِی اَجَل در بَرِ ما نیز گذر کن امشب
به ز این باش که هستی، نه تو اینی، آنی
سید عرفان جوکار جمالی
زخم هجرم به نگاه تو رفو می گردد
من شنیدم که طبیبم در گوشم می گفت
سید عرفان جوکار جمالی
شعر چشمان تو بدجوری عذابم می دهد
تو مسلمانی بیا کم کافری را پیشه کن
سید عرفان جوکار جمالی
آینه آهِ مرا بر دلِ خود حک می کرد
هر که جز آینه دیدم که به من شک می کرد
سید عرفان جوکار جمالی
من نوحه سرای دل ویرانه ی خویشم
من شمع خودم، هم گل و پروانه ی خویشم
سید عرفان جوکار جمالی
تازه می گردد دلم وقتی که می بینم تو را
من رگِ خواب دلم را دست چشمانت سپردم
سید عرفان جوکار جمالی
من هیچ تر از هیچ، پیِ هیچ دویدم
من هیچ ترین هیچِ، هیچستان زمینم
سید عرفان جوکار جمالی
در مسیر نگاه من
شاخه گلی
می روید
در رگ هایم نور جاریست
آینه عشق مرا
منظم
بازتاب می دهد...
دخترکی ناز از آن پس
آن شاخه گل زیبا را
می بوید
و
می بوسد
و
می چیند...
سید عرفان جوکار جمالی
هر چه گویی با نگاهی بازگو تا شاعرت
با نگاهت شعرهایش را زِ غم درمان کند
سید عرفان جوکار جمالی
بُگذَر ، بُگذار ، بُگذَرَد ...
که در پهنه هیچستان زندگی
از هیچ هستیم
و
از هیچ ها باید بگذشت...
سید عرفان جوکار جمالی
جانا به فغان و اشک، بی تو سازم
عشق است که داده بال در پروازم
با رنج ندیده، درد دل، بیهوده ست
نه زاهدم و نه پیر و صاحبْ رازم
سید عرفان جوکار جمالی
می روم که بمانی
بمانی نمی روم...!
بروی من هم می آیم
باران هم می آید
آری پشت سرت نگاهی انداز
من باران به باران برایت می بارم...
سید عرفان جوکار جمالی
خشت خشت قلب خود را با غمی پوشانده ام
بیمِ ریزش من ندارم، بَم شدن عاداتِ ماست
سید عرفان جوکار جمالی
جانِ جانان، جانِ بی جانم به جانَت می زنم وصل
تا که جانان جان نیفزاید نخواهد جانِ من فصل
سید عرفان جوکار جمالی
هم درد منی و هم دوایم هستی
هم غیر، هم این که آشنایم هستی
یک لحظه مرا رها نکردی ای عشق
چون سایه همیشه پا به پایم هستی
سید عرفان جوکار جمالی
خواستم از دل عاشق بنویسم یک راز
وایِ بر آن دلِ زخمی که به سخن آید باز
سید عرفان جوکار جمالی