متن عرفانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عرفانی
عشق، هویدا شدنِ بزرگترین فقدان است...
میرزا ( آرش خزاعی )
عِبرت
تنها انسانی که عبرت می گیرد، از لحاظ
عقلی و روحی رشد می کند
چه عبرت از رفتار و اعمال خودش و چه
عبرت گرفتن از دیگری ...
*فاعتبروا یا اولی الابصار*
آرش خزاعی (میرزا)
خسته ام از مردمِ گندم نمایِ جو فروش
خسته از فریادِ عارف مسلکان خرقه پوش
صبرکردم بی گلایه تا که دنیا بگذرد
از ریای خلق آمد در سرم جوش و خروش
در تکاپو بودم و عمر درازی، یافتم
چشمِ بیمارم روا دارد به مستی عیش و نوش
پندِ واعظ کاشتم...
حسرت از حسرت هیچ
دارم و بس...
زخم هایم صفحه مشبکی
برای عبور نور
رگ هایم نهری
برای جریان معرفت
قلبم کعبه ای برای عبادت
و ایمانی که پله ای شد
به سوی خدا...
دستانم در امتداد بازوان بهشت
و چشمانم خیره به
گل ها
به شب بوها
به خدا......
اتاقی دارم
به وسعت یک نگاه
پنجره را باز کردم
هیچ کس و چیزی از آن وارد نشد
نه هوایی، نه نگاهی، نه پروانه ای
نه صدای سرگردانی...
آه بوسه هایم
در خلأ معلق اند...
در قلبم را گشودم
هیچ کس و چیزی از آن وارد نشد
نه رودی، نه...
روزِگاری من به تَقوا زاهِدِ یک روزه بودم
تا که نور تابید و آگاه شُدم، دریوزه بودم
سید عرفان جوکار جمالی
ای گیاه
ای همسفر
گویا راه معراج
در پیش گرفته ای
و دست مطهر نور را فشرده ای
صبر داشته باش
در سرای علف های قربت...
روزگاری
میوه های کال تو
خوشه فروزان الهام
خواهد شد
و چشمان تو
در تماشای تجرید شسته...
آن روز
الفاظ مجذوب
و آواز ایثار...
جانا به فغان و اشک، بی تو سازم
عشق است که داده بال در پروازم
با رنج ندیده، درد دل، بیهوده ست
نه زاهدم و نه پیر و صاحبْ رازم
سید عرفان جوکار جمالی
وجودم کجاست؟
آنکه سیری ندارد
به ناسوت...
با چشم دل باید دید
عشق ما تفردی محض است
که پرسه می زند
در عالم لاهوت و...
باید مهجور گشت از وجود
آری
باید از تحجر دور افتاد
خود را باید
در زیر نور غسل داد
ما را در دشت نور بیابید...
در مسیر نگاه من
شاخه گلی
می روید
در رگ هایم نور جاریست
آینه عشق مرا
منظم
بازتاب می دهد...
دخترکی ناز از آن پس
آن شاخه گل زیبا را
می بوید
و
می بوسد
و
می چیند...
سید عرفان جوکار جمالی
حالت عرفانی ات را دوست دارم مرد من!
غیرعشقت در دلم چیزی ندارم مرد من
آمدی با بهترین رنگ خدا در باورم
باشما زیباترین شعر بهارم مرد من
آرزو دارم همیشه عشق من باشی فقط!
تا تو باشی مثل سایه در کنارم مرد من
کاش برگردی به احساس قشنگ عاشقی...
هماهنگی و همراهی جان و جسم برای داشتن احساس خوشبختی کافیست
وقتی در کنار کسی هستی
اما روحت در جای دیگری پرسه می زند تو هرگز شاد کام نخواهی بود
از همین روست که بدن را قفس تعبیر کرده اند و تو را مرغ باغ ملکوت
آن سه روز سولماز...
و آن زمان که انسان به زیارت خویش نایل آید
واژها به هم می ریزند و دوری و نزدیکی رنگ می بازند
بعید ،ممکن می شود و این خداست که در معبد جان به زیارت بنده می آید ...
آن سه روز سولماز رضایی
و \انسان\
خود اسم اعظم خداست
که تمام هستی را در رگ و ریشه اش پنهان کرده
در هر انسان خدایی با تمام صفاتش نهفته است
سازهای آبی سولماز رضایی
جان عاشق قدرت خروج از زمان را دارد
نماز
سماع
ذکر
دعا
همه اینها ،اگر با عشق دمساز شوند ،عاشق را از زمان و مکان جدا می کنند
گاهی او را به ازل می برند ،درست وسط معرکه \الست برکم\
و گاهی او را به ابد ، در جوار \علیه...