تو، همان شگفتانه ای بودی که برایم رقم خوردی و عشقت گره خورد به قلبم، و تمامیِ ذرات بدنم را به احاطه ی خود درآورد؛ دیگر هیچ چیز به فرمان من نبود؛ همه ی سلول های بدنم به فرمان چشم هایت بودند؛ حتی از نفس هایم، دوست داشتنت؛ تشعشع می...