پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در منظره هاچهره ی ﻧﯿﮑﻮﯼ توﭘﯿﺪﺍﺳﺖﻫﺮجاﻧﮕﺮﻡ ﺟﻠﻮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖبا آن که برون از در ِ میخانه نیاییدر مشرق ساغر خم ﺍﺑﺮﻭﯼ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖآلوچه ی لبهای تو از جنس تمشک استاز پنجره ها سرخی آلوی تو پیداستاز بس که زدی شانه به موهای کمندتتا زیر کمر شُر شُر ِگیسوی تو پیداستاز زلف تو ای دخترِ گل واژه بریزدﺍﺑﯿﺎﺕ ﻏﺰﻝ ﺑﺮ ﺷﮑﻦ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖشاعر سر شب تا سحر از مهر تو گویددرشعر و غزل ورد ثناگوی تو پیداستبانو عسلم دکمه نکن پیرهنت را...
سال سیاهعید سیاه نوروز سیاهدر شعر هامان باد سیاه دیوانه شده است سیاهی قلم مو برداشتهما را دارد سیاه می کندسیاهیبر همه جاچادر سیاه گسترده است بالای درخت آلوچه اماچراغ سپید شکوفه می تابد...