سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
ما دو تا دیوانه مگر چیز زیادی از این زندگی می خواهیم ؟گوشه ی اتاقی سفره ی عقدمان را پهن می کنیم،دختران فامیل تور سفید را به دست می گیرندو یکی از همین آخوندها خطبه ی عقد را می خواندبی آنکه بدانیم برای خودش چه می گوید !آیا وکیلی دیوانه جان با مهریه ی ماندن ؟!بار اول در جواب عاقد می گویند :\عروس رفته گل بچینه \..و من یاد رز های سرخ باغچه ی حیاط می افتم،خودمانیم چقدر زیبا می شوی با لباس سفید بین گل ها !بار دوم رفته ای گلاب بیاوری،...