ما دو تا دیوانه مگر چیز زیادی از این زندگی می خواهیم ؟
گوشه ی اتاقی سفره ی عقدمان را پهن می کنیم،
دختران فامیل تور سفید را به دست می گیرند
و یکی از همین آخوندها خطبه ی عقد را می خواند
بی آنکه بدانیم برای خودش چه می گوید !
آیا وکیلی دیوانه جان با مهریه ی ماندن ؟!
بار اول در جواب عاقد می گویند :
\عروس رفته گل بچینه \..
و من یاد رز های سرخ باغچه ی حیاط می افتم،
خودمانیم چقدر زیبا می شوی با لباس سفید بین گل ها !
بار دوم رفته ای گلاب بیاوری،
اما تو به اشتباه و از روی دیوانگی شراب می آوری،
مست می شویم و می رقصیم ! مگر دیوانه نیستیم ؟
بار سوم لب هایت را آرام تکان بده
و بگو \بله \.. از آنهایی که برای منی،
بی هیچ رفتنی! از آن بله های تا ابد برای ماندن !
از آن هایی که تنهای تنها یک بار
در زندگیمان اتفاق خواهد افتاد !
دیوانه ی من دیوانه وار برای همیشه،
به پای \بله\ ات خواهم نشست ..
ZibaMatn.IR