پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من که عاجز شده ام در وطن از تنهایی...
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیبعاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست...
تمام حرفبر سر حرفی استکه از گفتن آن عاجزیم...