می توانی بروی گرچه مرا رنجاندی شک ندارم که تو در کار دلت درماندی زنده با عشق توبودم شده جسمم جسدی زنده ام کرده هربار مرا میراندی من همانم که تو دائم به کنارش بودی یاد داری که مرا جان دلم می خواندی؟ گاه با وعده دیدار ، تو شادم...