پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
میان مهلکه ها به دنبال عشق بیابانمبه تو نمیرسدم ولی با تو فقط میمانمتویی آن شعله که تامین نمی خواهدمنم آن برق که فقط تو را می خواهدگریه های باران را به نمک آتش میزنیبه آوار شب ها خواب عجیب میدهیدر آغوشت شب زمین به ستاره می ریزداز دل آفتابگیرت فقط بربر می خیزدجای مرهم تو برهم به زخم ها میزنینغمه های بی خوابی را بر صدا میزنیو رسوایی و اهانتی که سر ما را خوردساقه امیدی که شکست بارها خورد شیدایی و آتشی که از تو دم...