متن شیدایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شیدایی
به دل جـفا تو نمـودی و من وفا کردم
درون جـان و دلم عشــــق تو بنا کردم
بیا بیا که جهانم ،جهان شیدایی است
از آن زمان که به غیراز تو را رها کردم
من، با شعورِ عاشقی، هر روز، عادت کردهام
برپا کنم بزمِ صفا، در پیشگاهِ دلبرم
او پادشاهِ دل شود؛ من چون ندیمی باوفا
پروانهوار و، پُرتپش، گردِ حریمِ سرورم
صد جام گیرم، از لبش؛ با بوسههای عاطفه
بهکام و رویایی شود، احساسِ پُرشور و، شرم
پای تا سر شده ام ، محـوِ تماشای شما
مات و مبـهوتِ سیه چشمِ فریبای شما
چاره ای کن دلِ بی طاقتِ ما را که شده
همه دَم در بدر و عاشق و شیدای شما
تو مغناطیس احساسی؛ دمادم
دلم را میکنی جذبِ صفایت
با خیالِ صورتِ نازِ نگار
سینهام، درگیرِ حسّی، ناب شد
بَدُل به باد شدم، دلخوشم به اینکه مرا
بهشتِ موی پریشان تو، وطن شده است
برخیز؛ بیا، نزدِ دلم؛ دلدارم!
آخر، منم انسانم و یک دل دارم!
یک دل، که نه صد دل، شدهام شیدایت؛
گلبوسهی حس، بر لبِ «تو»، میکارم!
شوقم از آغوششیرینها و لیلیها گریخت
شور دنیا قدر شیدایی من میدان نداشت
میان مهلکه ها به دنبال عشق بیابانم
به تو نمیرسدم ولی با تو فقط میمانم
تو آن شعله ای که تامین نمی خواهد
من آن برقی که فقط تو را می خواهد
گریه های باران را به نمک آتش میزنی
در آوار شب ها خواب عجیب میدهی
از آغوش تو...
میان مهلکه ها به دنبال عشق بیابانم
به تو نمیرسدم ولی با تو فقط میمانم
تویی آن شعله که تامین نمی خواهد
منم آن برق که فقط تو را می خواهد
گریه های باران را به نمک آتش میزنی
به آوار شب ها خواب عجیب میدهی
در آغوشت شب زمین...
رسوایی و اهانتی که سرما خورد
ساقه ی امید که از شکست صد بار رنجید
شیدایی و آتشی که بر آن روشن شد
لحظه ی سردی که گذشت و در خاطر ماند
شیدایی
مجنون تر از مجنون، لیلا تر از لیلایی
من ناز کنم شاید، سوی مَنَت باز آیی
یکبار تو را دیدم، در دام تو افتادم
دیوانه شدم، مجنون، از بس که تو زیبایی
مجنون شدم و واله، سر نهاده ام به باده
من جانِ دلت هستم؟، تو جانِ دلِ مایی...