پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من بی تو نیمه ای ناقصم!ای نیمه ی دیگر زندگی ام،بیا و پرواز کن در میان زندگی من،تا حصار را بگشایم برای پروازت،تا که پر و بالت بشوم،و تو هم آسمانم...شعر: بیان ابراهیمترجمه : زانا کوردستانی...
از جهالتم، سوءاستفاده کردی ومرا وطنم، صدا می زدی.نمی دانستم که سرزمین ها غارت می شوند!.شعر: بیان ابراهیمترجمه : زانا کوردستانی...
تهران، موی و یال اسب آزادی ست و با هیچ قدرتی رام نمی شود!تهران، دریای طوفانی خشم است،گیسوان کوچه هایش را می دهد و به هیچ سنگلاخی، زیبایی اش کم نمی شود.شعر: بیان ابراهیمترجمه : زانا کوردستانی...
زمانی که می میری،به ناگاه همگان دوستت خواهند داشت!معشوقه ات به سویت خواهد آمد بی هر بهانه ای،دوستانت از با تو بودن، سخن می رانند،و همگی اعلام می کنند که چه انسان شریفی بودی!البته در وقت مردنت...شعر: بیان ابراهیمترجمه : زانا کوردستانی...
با باران، اندام بانویی را خواهم ساخت،سبزینگی را از بهار می ستانم و به چشمان آن زن هدیه خواهم داد.قصیده را به بیابان تبعید می کنم و تمام زیبایی ها را از شعر خواهم گرفت آن زیبایی هایی که دزدکی از زندگی گرفته است.این بار خون سرخ را مبدل به پیراهنی خواهم کرد وبر تن، قصیده می پوشانم گریه ها بر سر و روی مردانگی قصیده ای مردانه خواهم کرد تا دوباره مبدل به خودم بشوم و به قصیده می گویم:برو و انکار کن آن درختان مانفیستی که برگ هایشان ...