پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
لبخند که می زنی یوسفی میشوم که بی هیچ برادری در چال گونه ات گم میشوم...
باید ببندم دهان احساسم راکلید واژه ی آزادیبا اسارت برادر است...
داغ اکبر رمق از زانوی من برد ولیبی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است...
وقت جدایی رسیدباد مخالف وزیداز شرر داغ توپشت برادر خمید...