جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
جانِ منی جان منی جان منآن منی آن منی آن منشاه منی لایق سودای منقند منی لایق دندان منقند منی…...
چه دردی داره دوری تو ازم عشقمالهی هر چی عاشقه برسن به هم...
ممکن است آدم یک عمر زندگى کند و نفهمد که کنار دستش یک کتاب هست که کل زندگىاش را به سادگى یک ترانه بیان مىکند ......
زیباترین خنده هاتو نگه دار واسه منوچال روی گونتو دوست دارمو تو شدی عزیز جونمتوبگو چه فرقی داری با همه آدما عاشق چی تو شدم بی هوا که بدونت نمی تونم...
چال ِ رو گونت ؛ آره خودش دردسرهمن عاشق دردسرم نذار سر به سرمخال ِ لب تو ؛ آره خودش نقاشیهمن عاشق نقاشی ام ببین در به درمتیکه تیکه میشه قلبم وقتی عطر شال تورو میفهممچقدر حالم عجیبهدونه دونشو میبافم موهاتو وقتی که خیلی کلافماین یه حس عجیبه......
کاش تو رو ندیده بودم توی اون سه شنبه سردکاش میشد شبا با گریه بگم هر جوری برگرد...
گل گلنار گل گلنار گل گلنارگل گلنار تویی گل بی خار تویی عاشق و دلدار تویی عاشق و دلدار تویی...
شبزیباترین ترانه می شودوقتی اغوشت را به من میسپاریو مرا در بستر گرم اغوشت میفشاری...️️️...
اون روزو می بینم بگردی دنبالمبپرسی از همه هنوز دوست دارم؟...
صدا همون صدا بودصدای شاخهها و ریشهها بودبهار بهار چه اسم آشناییصدات میاد اما خودت کجاییوا بکنیم پنجرهها رو یا نهتازه کنیم خاطرهها رو یا نهبهار اومد لباس نو تنم کردتازهتر از فصل شکفتنم کردبهار اومد با یه بغل جوونهعیدو آورد از تو کوچه تو خونهحیاط ما یه غربیل باغچه ما یه گلدونخونه ما همیشه منتظر یه مهمون...
یه شبایی هم عین شب یلداست از همیشه طولانی ترهسردتره سنگین تره ولی خب جشنش میگیرمیه سایه میدوئه دنبال من تنها و وحشی رو زمینم بی هوانوشتن اسممونو تووی بد ها وسط زخمی ترا و افعی ترابدون تو یه مروارید مشکی بی صدف من ته مردابمیه ماهی وسط دریا ولی خب بی نفس و وصله قلابمیه منظومه ی شمسی پر از رمزه برام هر تارِ از موهاتدو تا سیاره ی روشنه انگار همه جا همراهه ابروهاتیه مزرعه پر از گل میشدم از تو بی تو شدم یه فریادبدونِ تو زمین اون روی...
شب تولد توشد از ستاره لبریزآسمونو پر کردرنگین کمون پاییزهمه جمع شدیم امشبفقط بخاطر توعزیزتر از تو امشبکسی تو بینن ما نیستمیگم برگای پاییز برقصن عاشقونهبرای این نگاهت که شاد و مهربونهبیا شمع ها را فوت کنتا صد سال زنده باشیاهل هر ماهی که هستیتولدت مبارکتو میون گل نشستیتولدت مبارکای که زاده ی خزونیتولدت مبارکتو چه خوب و مهربونیتولدت مبارکالهی که همیشهخوش و پاینده باشی...
شعر تو هستی که مرا غرق ترانه کرده ایی... رخوت دنیای مرا چه عاشقانه کرده ایی...
زیبای بی چون و چرا هرگز نفهمیدی تنها دلیل خوب این دنیای بد بودی اما تو تقصیری نداری کاش امکان داشت اینقدر زیبا نبودن رابلد بودی آوازه ات تا شهر های ساحلی رفته دریا حسابت را از آدم ها جدا کردهپیش از تو زیبایی همیشه حد و مرزی داشت زیبایی تو مرزها را جا به جا کرده......
شب زیباترین ترانه می شود،وقتی ..آغوشت را به من میسپاری،و مرا در بستر گرم آغوشتمی فشاری...!...
حس تجریش سرد و بارونیافتاب تنبل زمستونییا مثل آخرای مهمونیمثل عصرای جمعه دلگیرممثل تنهایی و پیاده روی توی دلدادگی زیاده رویمثل یه مشت قرص دوز قوی وقتی نیستی یه گوشه میمیرمرنگ چشمامو وقتی یادت رفت با خودم گفتم اینجا آخرشهمثل باغی که گر گرفته و باد بی قرار گل های پر پرشهمن بریدم قبول بسه کن سخته زندگی با چشای روشن توهمش احساس شک همش تردید اضطراب یه روز رفتن توحتی شعرهای من تو این روزا مثل اصرار های بیهوده ان...
تو زیباییمانند ترانه ی ترکیکه دوستش دارماما نمی فهمم...
باز باران...اما کو ترانه؟کو دو دست کودکانه؟کو نگاه عاشقانه؟کو سلامی بی بهانه؟دل شکسته،قد خمیده،آخر دنیا رسیده.بی کسی تنها رفیق است،دلخوشی با ما غریب استچشم در چشمان بارانهیچ کس جز او نماندهاز میان جمع یاران باز بارانباز هم دستخوش به باران.!...
تو جان منی / جان منی/ جان منی تو...
تا روزی که قلبم هنوز می زنه/ تا وقتی که جونی توی این تنه تو روزای خوب/تو روزای بد همیشه باهاتم/ قسم می خورم...
میمونم کنارت / درست مثل سایه ت/ از امروز تا هروز / تا اون بی نهایت /نمیگیره هیچکس جای خاک پاتو/نمی میره این عشق/ قسم می خورم...
کنار اشیانه ی تو اشیانه میکنمفضای اشیانه را پر از ترانه می کنمکسی سوال می کند به خاطر چه زنده ای؟و من برای زندگی تو را بهانه میکنم....
قصه ی عشقت باز تو صدامه /یه شب مستی باز سر رامه /یه نفس بیشتر فاصلمون نیست/ چه تب و تابی باز تو شبامه/ تو که مهتابی تو شب من/ تو که آوازی رو لب من/ اومدی موندی شکل دعا/ توی هر یارب یارب من...
یادم باشه یادت باشهدروغ نگیم به همدیگهدوسم داری دوست دارماینو چشامون به هم میگه...
ای که بی تو خودمو تک و تنها میبینمهر جا که پا میذارم تو رو اونجا میبینمیادمه چشمای تو پر درد و غصه بودقصهی غربت تو قد صد تا قصه بودیاد تو هر جا که هستم با منهداره عمر منو آتیش میزنهتو برام خورشید بودی توی این دنیای سردگونههای خیسمو دستای تو پاک میکردحالا اون دستا کجاس اون دوتا دستای خوبچرا بیصدا شده لب قصههای خوبمن که باور ندارم اون همه خاطره مردعاشق آسمونا پشت یک پنجره مردآسمون سنگی شده خدا انگار خوابی...
چشم من! بیا منو یاری بکن گونههام خشکیده شد، کاری بکن! غیر گریه مگه کاری میشه کرد؟ کاری از ما نمیاد، زاری بکن!...
کدوم شاعر ، کدوم عاشق ، کدوم مرد تو رو دید و به یاد من نیفتاد به یاد هق هق بی وقفه ی من توی آغوش معصومانه ی باد...
مرا به خانهام ببرکه عشق در میانه نیستمرا به خانهام ببراگرچه خانه ، خانه نیست ......
کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم؟ پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم؟ چرا به من شک میکنی؟ من که منم برای تو لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو؟ پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هقهقمو؟ گریه نمیکنم نرو، آه نمیکشم بشین حرف نمیزنم بمون، بغض نمیکنم ببین دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو؟ پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هقهقمو؟ گریه نمیکنم نرو، آه نمیکشم بشین حرف نمیزنم بمون...
کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم؟ پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم؟ چرا به من شک میکنی؟ من که منم برای تو لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو؟ پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هقهقمو؟ گریه نمیکنم نرو، آه نمیکشم بشین حرف نمیزنم بمون، بغض نمیکنم ببین...
من ترانه انجیر را میخوانمکه عشقهای زیبایش نهفته استو گل افشانی اش در برگها پنهانانجیر اتاق دربستهاست که در آن زفافها صورت میپذیردو هیچ عطری آنها را در بیرون بازگو نمی کند...
ای عشق همه بهانه از توستمن خامشم این ترانه از توست...
ﺑﻌﻀﯽ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥﺑﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﺑﻌﻀﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥﺑﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ......