پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نه هوای تازه و نه لباس نو میخوامهفت سین من تویی من فقط تورو میخوامدلم امشب از خدا جز تو هیچ چی نمیخوادکاش یکی ما دوتا رو باهم آشتی میداد..._برشی از ترانه...
صدا همون صدا بودصدای شاخهها و ریشهها بودبهار بهار چه اسم آشناییصدات میاد اما خودت کجاییوا بکنیم پنجرهها رو یا نهتازه کنیم خاطرهها رو یا نهبهار اومد لباس نو تنم کردتازهتر از فصل شکفتنم کردبهار اومد با یه بغل جوونهعیدو آورد از تو کوچه تو خونهحیاط ما یه غربیل باغچه ما یه گلدونخونه ما همیشه منتظر یه مهمون...