پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به غضنفر میگن فرق بین انجیرو زنجیر چیه؟ میگه والا شانسیه، یکی شانس داره زن جیرش میاد، یکی شانس نداره ان جیرش میاد....
من آن انجیر نارسی بودم که دستان تو مرا از آن درخت کهنسال جدا کرد...درخت مامن من بود،آرامش گاهم بود.در آغوشش بی هیچ هراسی میزیستم،اما من پشت به احساسش،تو را برگزیدم و خود را به دستان گرم تو سپردم.عطر آن دست ها مرا عاشق و از خانه ام دور ساخت...تو مرا چیدی،کمی چشیدی و سیراب از این احساس خام،بی هیچ رحمی مرا دور انداختی...تو رفتی و من ماندم و قلبی پاره و ترک خورده،دستی دور از خانه ام و احساسی که سیراب نشد...تا که زیر پای عابری چند نالیدم...حال سالهاست...
من ترانه انجیر را میخوانمکه عشقهای زیبایش نهفته استو گل افشانی اش در برگها پنهانانجیر اتاق دربستهاست که در آن زفافها صورت میپذیردو هیچ عطری آنها را در بیرون بازگو نمی کند...