پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هر چه تبر زدی مرا زخم نشد جوانه شد...
پشت سر پشت سر پشت سر جهنمه روبه رو روبه رو قتلگاه آدمه روح جنگل سیاه با دست شاخه هاش دارهروحمو از من میگیرهتا یه لحظه میمونم جغدا تو گوش هم میگنپلنگ زخمی میمیرهراه رفتن دیگه نیست حجله ی پوسیدن منجنگل تیره قلب ماه سر به زیر به دام شاخه ها اسیر غروبشو من میبینم ترس رفتن تو تنم وحشت موندن تو دلمخواب برگشتن میبینم هر قدم به هر قدم لحظه به لحظه سایه ی دشمن میبینم...
کدوم شاعر ، کدوم عاشق ، کدوم مرد تو رو دید و به یاد من نیفتاد به یاد هق هق بی وقفه ی من توی آغوش معصومانه ی باد...
کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم؟ پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم؟ چرا به من شک میکنی؟ من که منم برای تو لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو؟ پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هقهقمو؟ گریه نمیکنم نرو، آه نمیکشم بشین حرف نمیزنم بمون، بغض نمیکنم ببین دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو؟ پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هقهقمو؟ گریه نمیکنم نرو، آه نمیکشم بشین حرف نمیزنم بمون...
کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم؟ پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم؟ چرا به من شک میکنی؟ من که منم برای تو لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو؟ پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هقهقمو؟ گریه نمیکنم نرو، آه نمیکشم بشین حرف نمیزنم بمون، بغض نمیکنم ببین...
ضیافت های عاشق راخوشا بخشش ، خوشا ایثارخوشا پیدا شدن در عشقبرای گم شدن در یارچه دریایی میان ماستخوشا دیدار ما در خوابچه امیدی به این ساحلخوشا فریاد زیر آبخوشا عشق وخوشا خون جگر خوردنخوشا مردنخوشا از عاشقی مردناگر خوابم اگر بیداراگر مستم اگر هوشیارمرا یارای بودن نیستتو یاری کن مرا ای یارتو ای خاتون خواب منمن تن خسته را دریاب......
تو از کدوم قصه ای که خواستنت عادتهنبودنت فاجعه ، بودنت امنیتهتو از کدوم سرزمین ، تو از کدوم هواییکه از قبیله ی من ، یه آسمون جدایی...
برای خواب معصومانه ی عشقکمک کن بستری از گل بسازیمبرای کوچ شب هنگام وحشتکمک کن با تن هم پل بسازیم...
آدم خیلی حقیره بازیچهء تقدیرهپل بین دو مرگه مرگی که ناگزیرهحتی خود تولد آغاز راه مرگهحدیث عمر و آدم حدیث باد و برگه...
آن گل سرخی که دادی در سکوت خانه پژمردآتش عشق و محبت در خزان سینه افسرد...
شب آشیان شبزده، چکاوک شکستهپر رسیدهام به ناکجا، مرا به خانهام ببر کسی به یاد عشق نیست، کسی به فکر ما شدن از آن تبار خودشکن تو ماندهای و بغض من...