پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نگاهت را که دیر می کنیبوی تنهایی می گیرددستانمنبودنت را حوصله نمی کنمنمی دانم از کدام سمت می آییاز کدام مسیرکه پر می شود بودنت در تمام شهرندیدنت را بلد نیستمگاهی تیتر درشت چاپ شده ییک روزنامه عصریدر دستان من...پر می شوداز کلمات اسم توکلماتی که هوس نوشیدن یک فنجان چای با تو دارنددر کنار پنجره ای نیمه بازکه باد لذت آخرین آغوش تو را به یادم می آورد...
تیتر خبرها ممکن است گمراه کننده باشند چرا که خبرهای بد تیتر می شوند، ولی در مورد پیشرفت تدریجی چیزی گفته نمی شود....
آغوشت میتواندقشنگترین سرخط خبرها باشدوقتی تو میتوانیقشنگ ترین تیتر زندگی من باشی … ....
میبوسمت بدون سانسور !و میگذارمت تیتر درشت روزنامه ...آنجا که حروفش را بی پروا چیدهاند ؛و خبرهایش را محافظه کارانه !و من همیشه زندگی را آسان گرفتهامعشق را سخت ......
همسرم“تو”قشنگ ترینتیتر زندگی من هستی…!!!...
توقشنگترینتیتر زندگی منی...!...