پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
فدای سرت اگر آنچه میخواستی نشد . اگر چرخ دنیا با چرخ تو نمیچرخد .تو چایت را بنوش .روی ایوان خانه مادربزرگت بنشین و با او گپ بزن.میتوانی غرور را کنار بگذاری و عشق زندگیت را به یک شام دونفره دعوت کنی.برای پرنده ها دانه بریزی و بعد، از دیدن نوک زدن آنها به دانه های گندم لذت ببری.میشود دقایقی را برای مادرت کنار بگذاری و چند لحظه را در آغوش او سپری کنی میبینی که چقدر آرامش بخش است.میشود از زندگی لذت برد .میشود از ثانیه ها نهایت استفاده ر...
دلم میخواهد روزی برسد که بدون دغدغه اینکه فردا زود به سرکار میرسم یادیر یا امتحانم را چگونه بدهم یا اصلا قرار است چه اتفاقی بیوفتد و فردایم چطور رقم بخورد؛کنار پنجره اتاقی بنشینم که رو به دریاست و یک استکان چای داغ که بخارهایش دستم را نوازش میکند را بنوشم .مردی که همه عمر آرزوی داشتنش را داشتم مرا به قدم زدن کنار ساحل باپاهای برهنه دعوت کند و باز هم بدون استرس نگاه های دیگران دستش را بگیرم و با اوقدم بزنم.دلم میخواهد آنقدر آرام باشم که بتوا...