شهر که خوابید خطاها کنید هر که خطا کرد تماشا کنید شهر که خواب است خرابم کنید مست و خطاکار خطابم کنید حرف دروغیست نسازید بند قفل دلم را نزنیدش به پند سایهام افتاده به هر پنجره هر قدمم بسته به یک توطئه گم شدم آن سو که نگاهی نبود...
در باقی عمرم ، دو روز وجود دارد که هرگز دوباره مرا آزار نخواهد داد : اولینِ آن دیروز است ؛ با تمام اشتباهات، اشکها ، خطاها و شکستها ... دیروز در ورای کنترل من است و برای همیشه گذشته است ! روزِ دیگر فردا است ؛ با دامها و...