پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
الهی ای داننده هر چیز و سازنده هر کار و دارنده هر کس، نه کس را با تو انبازی و نه کس را از تو بی نیازی. کار به حکمت می اندازی و به لطف می سازی، نه بیداد است و نه بازی. بار خدایا بنده را نه چون و چرا در کار تو دانشی و نه کسی را بر تو فرمایشی، سزاها همه تو ساختی و نواها همه تو ساختی. نه از کس به تو نه از تو به کس، همه از تو به تو، همه تویی و بس. خلایق فانی و حق یکتا به خود باقیست....
من گریه به خنده در همی پیوندمپنهان گریم، به آشکارا خندمای دوست! گمان مبر که من خرسندمآگاه نه ای که چون نیازمندم...
الهی! همه تو، ما هیچ...
خواجه عبدالله انصاری:بدانکه نماز زیاد خواندن، کار پیرزنان استو روزه فزون داشتن، صرفه نان استو حج نمودن، تماشای جهان استاما نان دادن، کار مردان است...
توحید نه آن استکه خدا را یگانه دانمبلکه توحید من آن استکه تنها با تو یگانه گردم...