در چشمِ من آیینهٔ ایثاری تو ای مردترین مرد ، فداکاری تو برنامِ تو سوگند و به پاکیِّ کلام گرعشق بخوانمت سزاواری تو س.خیرالهی(دلارام)
تعبیرفرشته در زمین هستی ، تو در باور واژه ، بهترین هستی ،تو چون کوه به طوفان حوادث،مادر حقّا که اراده آهنین هستی ،تو خیرالهی(دلارام)
ای دوست بیا لب به لب قند زنیم دلتنگی خود به صبح پیوند زنیم معجونِ جنونِ تلخ را سربکشیم با عشق به آفتاب لبخند زنیم خیرالهی(دلارام)
در وادیِ تشنگان جز ایثار نبود بر عشق بجز عشق ، وفادار نبود چون کوه کنار علقمه با صد زخم لب تشنه تر از میر علمدار(ع) نبود
ازاشتیاق رویت ،بی خواب گشته ام من یارا ز بوی زلفت ، بی تاب گشته ام من جاریست حسّ پاکت در چشمه سار قلبم زانروست مثل غنچه شاداب گشته ام من
به یک غمزه دل ازمن برد دلدار وفایم را نشد امّا خریدار چنان بر باورم زد خنجری تیز که شد روزم به مانندِ شبِ تار