سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
از ریل دست های تو رد شد قطار باد من با سکوت و یک چمدان غم، سوار باد آشفته می رسم به جهان زنی که باز موهاش را گذاشته در اختیار باد می خواستی که دل بکنی از هرآنچه بود می خواستم فرار کنم با فرار باد خیره به راه رفتن من ایستاده ای دریای بی تلاطم در انتظار باد خیره به جای خالی من، کوه بی خیال من شاخ پر شکوفه ام و بی قرار بادهر شب هجوم تنهایی به اتاق ها درهای قفل باز شده با فشار باد ...