پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در زمستان تنهاییحال و هوای پیر شدن دارمدر من همیشه برف گرفته و مندر برف پشت پنجره ام دارمدنبال رد پای تو می گردم...
همیشه و همه جا هر رد پای تو در بهترین خاطرات زندگی ام پیداست . حالا من امروز ، در روز تولد مادر عزیزم آروز دارم بهترین خاطرات برایش رقم بخورد. کاش میتوانستم بهترین خاطراتی را که دوست داری برایت بسازم .مهربان ترین مادر دنیا،تولدت مبارک ....
چقدر دلتنگ حضورت هستمکاش تصویرت نفس میکشیددر تمام خواب هایم ردپای توپیداست بابیداری هایم چه کنم؟صبح ارزانی مردم دل منخواب تورا میخواهد......