شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
می رسد روزی که می گوینداو یکرنگ بودزان که دائم زرد بود و زرد ماند و زرد رفت ...
هیچ اصرار ندارم که بمانی اماصبر کن دوست ندارم که تو تنها بروی...
سخت است بخندی و دلت غم زده باشدهر گوشه ی پیراهن تو نم زده باشدسخت است به اجبار به جمعی بنشینیوقتی دلت از عالم و آدم زده باشد......
سخت است به اجبار به جمعی بنشینیوقتی دلت از عالم و آدم زده باشد...