می رسد روزی که می گوینداو یکرنگ بود زان که دائم زرد بود و زرد ماند و زرد رفت
هیچ اصرار ندارم که بمانی اما صبر کن دوست ندارم که تو تنها بروی
سخت است بخندی و دلت غم زده باشد هر گوشه ی پیراهن تو نم زده باشد سخت است به اجبار به جمعی بنشینی وقتی دلت از عالم و آدم زده باشد...
سخت است به اجبار به جمعی بنشینی وقتی دلت از عالم و آدم زده باشد