پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در ماتم عشق، ناله سر داد، ژولیتچون مرغ پر بسته، در قفس تنگ، رمئوقلبشان از آتش عشق، شعله ور گشتدر ظلمت کینه، گم شد راه، هر دورومئو، از خاندان دشمن، دل به ژولیت بستژولیت، از عشق او، سر به جنون گذاشتنگاهشان به هم، راز دل را برملا کردنغمه عشقشان، در شهر پیچید، رسواشبهای پرستاره، شاهد رازشان بودصبح های بی مهتاب، گواه دردشان شدعاقبت، تقدیر، جور دیگری رقم خوردجام زهر، به جای وصل، نصیبشان شددر آغوش مرگ، آرام گرفتند، هر...