در ماتم عشق، ناله سر داد، ژولیت
چون مرغ پر بسته، در قفس تنگ، رمئو
قلبشان از آتش عشق، شعله ور گشت
در ظلمت کینه، گم شد راه، هر دو
رومئو، از خاندان دشمن، دل به ژولیت بست
ژولیت، از عشق او، سر به جنون گذاشت
نگاهشان به هم، راز دل را برملا کرد
نغمه عشقشان، در شهر پیچید، رسوا
شبهای پرستاره، شاهد رازشان بود
صبح های بی مهتاب، گواه دردشان شد
عاقبت، تقدیر، جور دیگری رقم خورد
جام زهر، به جای وصل، نصیبشان شد
در آغوش مرگ، آرام گرفتند، هر دو
عشقشان، جاودانه شد، در افسانه ها
در ماتم عشق، ناله سر داد، ژولیت
چون مرغ پر بسته، در قفس تنگ، رمئو
ZibaMatn.IR