متن نوشته های خاص
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نوشته های خاص
هرگز بازگو مکن اّسرارِ دلت را
من که می گویم جایش همان دل اّ ست
که حتی اگر با خودت هم حرف بزنی
باگوشهایِ درازِ موشهایِ دیوار چه خواهی کرد؟
که به تاراج میبرند چه راحت
وناشرانِ زِبّر دست کتابش رابه چاپ میرسانند
نسرین شریفی
همه چیز رو باید محیا کنم
همه شاد و قشنگ
همه چیز آروم
حالا دیگه وقتشه بری
وقتی مدیون نیستی
وقتی نگران هیچ کم و کسری واسشون نیستی
وقتی دیگه واسه بودنت میلی نیست
حالا دیگه خوبه بری
خیلی قشنگه
خیلی
میری و اون رفتن یعنی تا ابد موندن
امن باش. هر چی بودی باش ولی امن بودنت و نفروش. بی شرف باش، عوضی باش، دروغگو باش، دزد باش، حسود باش ولی از اعتمادی که یه روز بهت کرده، سو استفاده نکن. از نقطه ضعفی که خودش بهت گفته، ضربه نزن. با همون چاقویی که خودش داده دستت، زخمیش...
عاشقِ جوانک با پوشش غربی دیروز ؛ دخترکی شرقی بود و اما پس از سالها همان دخترک ؛ زن غربی شده امروز ؛ دیگر عاشق مرد میانسال چروک چهره و محاسن سپید شرقی امروز ؛ همان جوانک غربی دیروز نیست...
وقتی او این داستان را شنید دستی به سر بی...
ساده نباش !
به حرف هایشان توجه ای نکن ...
این را منی به تو می گویم که از دل یک بحران بیرون زده ام ،
می گویند دوستت دارند تا تورا رام کنند ،اما از من میپرسی این یک جا باید حواست به رفتارشان باشد ، باید ببینی زمانی...
رفتن ها گاه چقدر خوب اند
انگار سبک می شوی از خودت …
مثل وقتی که رفتم از دلت
مثل روزی که ندیدی مرا
مثل آوازی که خواندی، آن شب
مثل من که خندیدم و نمی دانم ، چرا؟
مثل تو که رفتی از یادم
مثل من که یادت افتادم.
...
گفت حواست به آدمای اطرافت که مثل کاکتوس زندگی میکنن باشه؛ گفتم مثل کاکتوس؟ منظورت چیه؟
گفت آدمایی که مثل کاکتوس هستن، نیازی نمیبینی دائم حواست بهشون باشه، نیازی نمیبینی هرروز خاکشونو چک کنی تا مبادا خشک نشده باشه، ترس پلاسیده شدنشون رو نداری و به خیالت خیلی مقاومن و...
ما بیش از اندازه قوی بودیم، به کسی تکیه نمی دادیم با کسی از دردهایمان نمی گفتیم و از کسی کمک نمی خواستیم، ما به قیمت همین قوی بودن، از پا درآمدیم! قوی بودن را برای ما بد تعریف کرده بودند..
آدمها رو ذخیره نکنیم برای روزهای مبادا !
اگر برای کسی نصفه و نیمه ایم
و او تمامش را برایمان خرج میکند توی آب نمک نخوابانیمش !
هی بگوییم اگر هیچکس نباشد
این آدم هست که تمامِ خودش را پای من بگذارد !
آدمها یک روز ته می کشند
بی...
آدمها
قَند را میشکنند!
تا از حلاوتش بهره گیرند
رکورد را میشکنند!
تا به افتخارش برسند
هیزم را میشکنند!
تا به گرمای آتش برسند
غرور را میشکنند!
تا به افتادگی برسند
سکوت را میشکنند!
به آوازی برسند
امّا من هنوز نفهمیدم چرا آدَمها
دل میشکنَند ..!!
زندگی اونقدر عجیبه که به خودت میای میبینی آدمایی که پارسال این موقع فکر میکردی بهترین آدمای زندگیتن و قراره تا ابد باشن در بهترین حالت الان نه اهمیتی برای هم دارید نه از هم خبر دارید.
من یه اردیبهشتی ام، با قلبی به وسعت بهار،
در رگ هایم جوشان است شور زندگی بی شمار.
عاشق رنگ های زندگی، از سبزه ی نو تا آسمان کبود،
در هر نقاشی و قصه، می یابم خود را محشور و سرود.
جاده ها دعوتم می کنند به سفرهای بی پایان،...
نگاه خبیثش را بین افراد حاضر در ضیافت گرداند و روی یک نفر ثابت ماند؛ دختر انسان.
سفیدی بدنش در آن لباس سیاه بیشتر جلوه می کرد و حریص ترش کرده بود، رگ های مشخص گردنش دندان های نیشش را بیرون آورد بود؛ تحمل برایش سخت بود و او مجبور...
رو به هر جانب که آرم؛ در نظر دارم تو را...
همانا که مجنون شده ام و لاغیر!
تو را می بینم هر گاه که بنگرم ستارگان را در آغوش فلک.
تو را نفس می کشم به هنگام جنون شب های مستانه ام.
در کوچه و خیابان این شهر آفت...
در ماتم عشق، ناله سر داد، ژولیت
چون مرغ پر بسته، در قفس تنگ، رمئو
قلبشان از آتش عشق، شعله ور گشت
در ظلمت کینه، گم شد راه، هر دو
رومئو، از خاندان دشمن، دل به ژولیت بست
ژولیت، از عشق او، سر به جنون گذاشت
نگاهشان به هم، راز...
ایران زمین، مهد فرهنگ و هنر
سرزمینی کهن، با دلی پر از مهر
از زرتشت و مهر، تا فردوسی و خیام
همه گویند از ایران، با شور و با سلام
آریایی نژاد، با رگ های پُر شور
در هر نفس، فریاد زنند، عشق و شعور
آتشکده ها، روشن، در دل...
سَرم قُل قُل میکند نه کُر کُر میکند...
اما دیگر نفسم بالا نمی آید! چرا قِلیان یادت دیگر کام نمیدهد...!؟
دروجودم دیگرطعم خوش نیکوتین بودنت را حس نمیکنم . هستی ولی نه دود میکنی ونه خاموش میشوی ..!؟
بااینهمه نمیدانم چرا من در حال سوختنم...
قلعه متحرک هاول خیلی قشنگه با وجود اینکه می گویند کالسیفر یک دیو ترسناکه وهاول جادوگریه قلب دخترها را از تو سینه اشان در می اوره با تمام اینها برای صوفی دل شکسته که هیچی براش اهمیت نداشت قلعه متحرک شد پناهش وهاول بی قلب شد انیسش وهمینطور کالسیفر دیو...
من می توانم بدون تو هم زندگی ای عادی داشته باشم،
می توانم بخندم، برقصم، با آرامش فنجان قهوه ام را بنوشم،
من فراموشی را بلدم، جا گذاشتن خاطرات در گذشته را خوب یاد گرفته ام؛
من در این روز ها دروغ گفتن را هم یاد گرفته ام، آنقدر خوب...
وصال کلمه ای پر معنا....
تک کلمه ای پر از تشویش پر از استرس و پر از امید...
وقتی عاشق می شوی دلت را با قدم زدن های مغرورانه اش ابروهای گره کرده اش و اخم زیبایش می برد به خود می آیی می بینی گرفتارش شده ای...
بهر دیدنش...