دستم بگیر، که بیتو دل غرق خون شد هر لحظه بیتو مرثیهی واژگون شد در جمعهها غروبیست که جان میبُرد مرا غم هم آن غروب، شکسته و خسته چون شد بیتو، وجود من شده تابوت پوچان روحی که در حصار زمان، سرنگون شد ای موعِدی که آمدنت فتح زندگیست بی...